اونشب گذشت و قرار بود دو شب بعد ج خاستگاری خواهرمو بدن منم خیلی استرس داشتم. ..من ادم منزوی هستم هیچ دوست نزدیکی ندارم تو اون دوشب مهدی شده بود سنگ صبورم من از استرسم میگفتم و اون دلداری میداد من مینوشتم و اون تایید میکرد...
میمیری یه جا توضیح بدی؟؟؟؟؟؟؟این چه کار مسخره اییه؟مگه ماها ببکاریم بیفتیم دنبال ادامه متن جنابعالی؟؟؟؟
لایک لطفا
خب
لایک لطفا
یه عزیزی منولایک کنه
خب
لایک با دماغ لطفا
چرا اینقدر کندی؟ینی ما اینقدر بیکاریم منتظر بمونیم خانم بعد چند دقیقه یه متن دو خطی بده😐😐😐
لطفا برام گزارش بزنین. لایک کنین صلوات میفرستم.https://www.ninisite.com/profile/forum/topic?topicId=5083367&slug=خواهرم-خونش-۴-خوابه-برا-جهاز-فقط-۲-تا-اتاق-پر-کنیم-و-۲-تا-پرنکنیم-بد-میشه&postId=156372919
دوشب مثل برق و باد گذشت و خانوادم و خواهرم تصمیم خودشونو گرفته بودند. .پسره بدی نبود خیلی خوب بود خم از لحاظ ظاهر هم از لحاظ اخلاق و تحصیلات. ...من کارم شده بود گریه وگریه. ..شماهم جای من بودید همینجوری بودید. ..همه درگیر بودند زن داداشم و مامانم لوازم پذیرایی رو اماده میکردند و خواهرمم ی گوشه نشسته بود فکر میکرد اونشب بله برون بود ب همین زودی (از قبل همو میشناختن)
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
