2777
2789
عنوان

بهترین و خوشحال کننده خبری که بهت دادن چی بوده که تا صبح خوابت نبرده

| مشاهده متن کامل بحث + 851 بازدید | 64 پست
دختر منم امروز واکسن 18 ماهگی زده تب داره

ای جوتم من هجده ماهگی رو زد تب نکرد ولی تو چهار ماهگی یه تب وحشتناک کرد بعد واکسن که تا ما ها عوارض جانبی وحشتناکی رو بدن بچه ام گذاشت و ماه ها بستری بودو کلی عقب افتاد از همسالاش ولی الان خوبه خدا را شکر.

یک مادرم، مادری رنج کشیده ،مادری که لحظات آخر جگر گوشه اش را دید و هیچ نتوانست انجام بده ...به یاد اشک های آخرین لحظات فرزندش آب میشه و میسوزه تا قیامت... یک مادر که دلتنگی عمیقی را داره تجربه میکنه ای کاش هیچوقت خداوند پدر و مادرها را با بچه هاشون امتحان نکنه😔😔برای همدیگه از خدا طلب خیر کنیم.🙏🏾خدا را با همه داده و نداده اش شکر کنیم🙏🏾.حتی به شوخی دلی نرنجونیم.نفرین نکنیم. هیچوقت برای کسی مرگ نخواهیم...

ای جوتم من هجده ماهگی رو زد تب نکرد ولی تو چهار ماهگی یه تب وحشتناک کرد بعد واکسن که تا ما ها عوارض ...

وای چه ترسناک انشاالله خوب باشه

کانال خزعبلات نویسی هامه دوست داشتین بفرمایین @wayafzood

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وای چه ترسناک انشاالله خوب باشه

ممنون همینطور فرزند شما

یک مادرم، مادری رنج کشیده ،مادری که لحظات آخر جگر گوشه اش را دید و هیچ نتوانست انجام بده ...به یاد اشک های آخرین لحظات فرزندش آب میشه و میسوزه تا قیامت... یک مادر که دلتنگی عمیقی را داره تجربه میکنه ای کاش هیچوقت خداوند پدر و مادرها را با بچه هاشون امتحان نکنه😔😔برای همدیگه از خدا طلب خیر کنیم.🙏🏾خدا را با همه داده و نداده اش شکر کنیم🙏🏾.حتی به شوخی دلی نرنجونیم.نفرین نکنیم. هیچوقت برای کسی مرگ نخواهیم...

خوابم که برد ولی اون شب  که رفتم سونو ‌دکتر گف یه پسر سالم و خوشکل داری رو یادم نمیره.ولی مطمئناااااااااااا اون شب که از مادرشوهرم جدا بشیم و اولین شبی باشه که خونه خودمون میخوابیم تا صبح خداروشکر میکنم و خوابم نمیبره

خداجونم شکرت که هستی ...که میبینی که مستجاب میکنی دعای بندگانی که جز تو کسی رو ندارن.خدایا خودت گره های زندگیمونو بازکن 🙏من به امید اون روزی زنده ام که توی حیاط خونم لباسارو پهن کنم.اونگوشه قابلمه ی ربم بجوشه اون طرف پسرم و شوهرم تو ایوون نشسته باشن .به گلای باغچه آب بدم و برم یه چای دبش با آقایی بخورم....اون روز که از مادرشورم جدا شده باشیم عید منه.که هر موقع خواستیم بتونیم بریم خرید .بریم گردش .بریم خونه مادرم اونا بیان خونه ما😍 مسافرت بریم با دل خوش و پسرمون و خانوادم....میدونم اون روزا نزدیکه خداجون.چون تورو دارم😊 من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد...
مستاجر و بی پول بودیم‌ و خانواده ام‌ یک اپارتمان خالی داشتن به گفتن اون خونه ماله شما‌ ک‌مستاجر نباش ...

چه خونواده خوبی یعنی دادن به خودتونننن

همراه شو عزیز...همراه شو عزیز...تنها نمان به در.کین درد مشترک...هرگز جداجدا درمان نمی‌شود.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792