همش بد بیاری پشت هم اوررم، هی مشکل به مشکلاتم داره اضافه میشه. گیج و منگم فکرم پخش و پلاس. سِر شدم انگار چیزی حس نمیکنم .نه غم ن شادی . تو این گرفتاری با شوهرم و مثلا ترک کردنش کولر مون یکی که تابستون خراب شد یکی هم حالا ، آدم آوردیم میگه ۲تومن خرجشه. ی کولر اسپلیت دست ۲ داشتیم ۲سال پیش گرفتیم ولی شوهرم عرضه نکرد نصب کنه حالا اونم نصاب اومد میگه خرجش ۲تومنه.خانواده شوهرم وضعشون خوبه فقط اینا تو جریان زندگی ما هستن ،بعد ۱۰ تومن پول من که وام گرفتم ۲سال پیش واسه تحصیل و خرید ی سری وسایل واسه خونم با سیاست از طریق شوهرم ازمون گرفت بعد گفت برو خدا شکر کن دست منه پولت نتونستم اونموقع درسم بخونم تا الان ک با بدبختی دارم میخونم آزاد. حالا میگه من ۱تومن میدم بقیش از بابات بگیر.یکی نیست بهش بگه مرتیکه زشت خودت و پسرت نمیدونی من برم از بابام بگیرم. بابام ی حقوق بازنشستگی داره ک فعلا ما خونشیم خرج من و پسرم و داره میده .بعد تو با ۴تا مغازه و ۲تا خونه و حقوق بازنشستگی و بیمه دلت نمیاد کمک کنی پولمم ک ازم گرفتی ۱۰ تومن اون موقع ارزش داشت تازه میای چشم گندی هم میکنی اوزگل، خیلی زورم میاد ولی نمیتونم فعلا چیزی بگم .مجبورم سیاست کنم چون با پسرم گرفتار میشم. میگم خدا تو حداقل دیگه منو محتاج این عوضی نکن .بازم مشکل بزرگ پیش میاد کمحتاج میشم
حال منم خیلی بد لطفا برای منم دعا کنید خیلی ب مشول خوردم ت زندگیم با انتخابم
توکلت بر خدا باشه و به فراوونی و نعمت و چیزای خوب و مثبت فکر کن تا به زندگیت سرازیر بشه. هر پولی از هر کی میخوای بگو گور باباش خدا بیشتر برام میرسونه از جایی که به ذهن خودم نمی رسه. من همیشه از هر کی طلب دارم قید پولمو میزنم و بهش فکر نمی کنم خدا بیشترش رو از جای دیگه میرسونه اون آدم هم خودش زنگ میزنه میگه شماره حساب بده طلبتو بریزم
بخدا خیلی سخته جلو خانوادم عدای خوشبخت ها رو در میارم. بابام خودش گفت اشکال نداره شوهرت بگو نصب کن من کم داشتی میدم نهایت ۶۰۰ بتونه بده خودشم ۲تا دختر دیگه محصل داره کلی بدهی داره ،قسط داره.بعد من بگم شوهرم بی عرضه اس رو زدم به مادرشوهرم با شوهرش بلند شدنرفتن کولر ما درست کنن . ۱ساله هی پدر شوهرم میگفت همجا من کولرتون نصب میکنم دستتون نمیرسه واسه پسرم اشکال نداره ولی تنها ک میشیم میگه من اینکار کنم تو چیکار میکنی واسم .الکی که نمیشه من کمک کنم .گفتم منکه کاری ازم بر نمیاد واسه کسی بکنم ، خودم با شوهر معتادم گرفتارم دستمم ک ب ذهن خودم نمیرسه شما پدر منی چی میتونم واسه شما بکنم لحنمم تند میشه وقتی اینجور بد میشه و نظر داره دیکه لال میشه یا یبار ک زیاده روی کرد گفتم برو خجالت بکش زشت اینحرفا میزنی هول شد رفت ترسید.گفتم بخدا وندی خدا بخواد اینبار از مشکلم سواستفاده کنه منو تنها گیر بیاره چرت و پرت بگه بدجور حالشو میگیرم. به درک ک دیگه کمک نمیکنه جهنم میخوام نکنه
من مادر شوهرم و جلو انداختم دیگه اصلا به پدرشوهرم حرف نمیزنم وقتی فهمیدم چشم بد داره روی من دنبال من افتاده ، بهش گفتم بخاطر نوه ات منم بعدا جبران میکنم . منم خوشم نمیاد دستم جلو کسی دراز باشه روم نمیشه بابام بگم برو دنبال کارای من ، من شوهر دارم ناسلامتی اینا فکرمیکنن زندگی من خوبه نمیخوام شوهرم خراب بشه. شما که دستت بازه کمک کن .جوابم و نداده هنوز
اخه زورم میاد کثافت نجس مثل این اینقدر خوش شانس باشه، بعد من هر روز گرفتار تر میشم . کثافت یبار برگشت میگه لب بده گفتم چی میگی تو برو خدا روزیت جای دیگه بده .من بهت میگم بابا تو چی میگی ، گفت نمیدی گفتم نه برو گفت باشه خانم یادت باشه. عوضی پست حالم ازش بهم میخوره چرا نمیمیره اخه.
