وقتی رفتن مشهد،همسر منم تا ۵روز پیداش نشد و میگفت سرکاره ولی بنظرم دروغ میگفت.منم این ۵روز گوشیمو خاموش کردم و جوابشو ندادم
وقتی بعد ۱هفته ازمشهد برگشتن همسرم گفت بریم دیدنشون.گفتم اولا بخاطر کرونا عمرا دوما مشهدی که مخفیانه رفتن دیدن نداره
بعد ۱هفته تولد عروس جدید با مادرش گرفتن و چیزی نگفتن که همسرمگفت من با بچه ها شب میرم گفتم حق نداری بچه هارو ببری و منم نمیام بهم گفت حسودی،گفتم خوبه میدونم چجور این عروسو بزور گرفتین و شب باهاش رفتم اما با خانوادش قهر بودم و به عروس هن گفتم هیچکس به من چیزی نگفته و تو خونشون لب به هیچ چیز نزدم و قبل شام بحاطر وقت دکتر داشتم خدافظی کردم
پدرشوهر حرف نمیزد باهام اما چندبار امد کنارم و دور و ورو اما سرمو انداختم پایین تا مجبور مشم حرف بزنم یا گریه کنم و ازخونشون رفتیم
بعد ۱هفته باز مهمونی داشتن و از ترس آبروشون پدرشوهر زنگم زد که دعوتم کنه،گفتم نمیام،چون پسرشون گفته بود بخاطر ماحرای مشهد ناراحتم،خواست توجیه کنه که گفتم برام قابل قبول نیست و اونم سنگین گفت هرجور میدونی.همسرم رفت مهمونی
الان ۴ماهه که هنوز خونه آماده نشده و حدود سه ماهه که من با دوبچه فقط خونه پدرمم و همسرم جمعا دوهفته هم پیش ما نبوده و نمدونم شبا کجاست
تا امشب که رفته بودیم دنبال کاراهی خونه،رفت از مغازه خرید کنه دیدم تو کیفش یه موبایل ویبره میشه،دیدم یه گوشی و یه سبمگارت جدا داره و اسم یه خانم داره زنگ میخوره،شمارشو برداشتم و جواب ندادم وقتی امد ازش پرسیدم این کی بود این گوشی چیه.گفت خط کارمه و دوستمو به این نام سیو کردم و جا خورد یخورده
بعد که مارو گذاشت خونه بابام و رفت با یه شماره ناشناس زنگ زدم دیدم طرف خانمه
دیگه نمدونم چکار کنم؟
بابت اتفاقای افتاده وکیل گرفتم و قراره پس۴ردا برم پیشش
نمدونم چی بسر زندگیم امد.کدوم چشمی به زندگیم افتاد که ازن روزگارمه؟
بیاین نظر بدین البته بعد کامل خوندن ماجرا