2777
2789
عنوان

سه ماه قهر ادامه دار با خانواده شوهر و اتفاقات جدید

| مشاهده متن کامل بحث + 1445 بازدید | 47 پست

همه پنهانکاریها و رفتارهای زشتشون را تحمل کردم تا تعطیلات محرم نزدیک شد و ناهار دعوت شدیم و موقع شستن طرفها که منو جاری مشغول بودیم مادرشوهر گفت ما قراره فردا بریم مشهد هرکه میخواد بیاد و رفت و من گفتم بسلامتی ولی کسی چیزی نگفت.بعد رفتم تو اتاق بچه را خواب کنم که دیدم همه با برنامه قبلی عازم مشهد هستن و در مورد وسایل و ماشین و چزایی که میخوان بردارن حرف میزنن کلی بغض کردم.اونا که میدونن من بخاطر کرونا و بچه هام هیچ جا حاضر نیستم برم حتی مشهد رفتنشون هم تادقیقه نود مخفی کردن

منتظر موندم تا همسر و بجه از خواب بیدار شن وقتی خواستیم بریم.دیدم مادر و دختر و عروس تو اتاق دیگه مشغول حرف زدن بودن و آروم شدن.به خواب زدن.منم بروم نیاوردم و رفتم بیرون تا هنسر بیاد.تو راه بهش گفتم،طبق معمول گفت تو اشنباه میکنی و من از مامانم میپرسم.گفتم خودم حتما میگم

شب حدود ساعت۱۱ بود که بچه بزرگم را اوردن و مادرشوهر امدجلو گفت حلال کن فردا خدا بخواد عازم مشهدیم و من بزور بغضمو کنترل کردمو گفتم بسلامتی خوش بگذره،بعد جاری امد و همینو گفتیم و بعد پدرشوهر بهشون گفت خوب بریم و خدافظ

بعدش کلی گریه کردم.چون اینجا هم عروس را با خودش اورد و من نتونستم بابت رفتارش چیزی بگم( کلا این عروس چون خانوادش تو روستا هستن و برادرشوهرم صبح تا ۱۰شب میره سرکار دائما خونه پدرشوهرمه و همیشه باهاشونه و به خواهرشوهرم میگه آبجی) 

منم بخاطر اینکه متوجه نشه باعث چه اتفاقایی شده نمتونم چیزی بگم یا بحثی کنم چون همیشه و همه جا هست.۱۰سااااال ازم کوچیکتره و بنظرم کاراش خیلی بچگانس

واسه تنهاییام و دلتنگیام اینجام  

وقتی رفتن مشهد،همسر منم تا ۵روز پیداش نشد و میگفت سرکاره ولی بنظرم دروغ میگفت.منم این ۵روز گوشیمو خاموش کردم و جوابشو ندادم

وقتی بعد ۱هفته ازمشهد برگشتن همسرم گفت بریم دیدنشون.گفتم اولا بخاطر کرونا عمرا دوما مشهدی که مخفیانه رفتن دیدن نداره 

بعد ۱هفته تولد عروس جدید با مادرش گرفتن و چیزی نگفتن که همسرم‌گفت من با بچه ها شب میرم گفتم حق نداری بچه هارو ببری و منم نمیام بهم گفت حسودی،گفتم خوبه میدونم چجور این عروسو بزور گرفتین و شب باهاش رفتم اما با خانوادش قهر بودم و به عروس هن گفتم هیچکس به من چیزی نگفته و تو خونشون لب به هیچ چیز نزدم و قبل شام بحاطر وقت دکتر داشتم خدافظی کردم

پدرشوهر حرف نمیزد باهام اما چندبار امد کنارم و دور و ورو اما سرمو انداختم پایین تا مجبور مشم حرف بزنم یا گریه کنم و ازخونشون رفتیم

بعد ۱هفته باز مهمونی داشتن و از ترس آبروشون پدرشوهر زنگم زد که دعوتم کنه،گفتم نمیام،چون پسرشون گفته بود بخاطر ماحرای مشهد ناراحتم،خواست توجیه کنه که گفتم برام قابل قبول نیست و اونم سنگین گفت هرجور میدونی.همسرم رفت مهمونی

الان ۴ماهه که هنوز خونه آماده نشده و حدود سه ماهه که من با دوبچه فقط خونه پدرمم و همسرم جمعا دوهفته هم پیش ما نبوده و نمدونم شبا کجاست

تا امشب که رفته بودیم  دنبال کاراهی خونه،رفت از مغازه خرید کنه دیدم تو کیفش یه موبایل ویبره میشه،دیدم یه گوشی و یه سبمگارت جدا داره و اسم یه خانم داره زنگ میخوره،شمارشو برداشتم و جواب ندادم وقتی امد ازش پرسیدم این کی بود این گوشی چیه.گفت خط کارمه و دوستمو به این نام سیو کردم و جا خورد یخورده

بعد که مارو گذاشت خونه بابام و رفت با یه شماره ناشناس زنگ زدم دیدم طرف خانمه

دیگه نمدونم چکار کنم؟

بابت اتفاقای افتاده وکیل گرفتم و قراره پس۴ردا برم پیشش

نمدونم چی بسر زندگیم امد.کدوم چشمی به زندگیم افتاد که ازن روزگارمه؟

بیاین نظر بدین البته بعد کامل خوندن ماجرا

واسه تنهاییام و دلتنگیام اینجام  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

به نظر میاد تو هم یکم‌زیاده روی کردی اونام اعصاب خوردی داشتن تو هم تو این شرایط قهر کردی و جواب تلفن ...

دوست عزیز لطفا بیا کامل بخون بعد نظرتو بهم بگو

واسه تنهاییام و دلتنگیام اینجام  
بیا کامل بخون بعد نظر بده لطفا

کامل خوندم همه رو به نظرم خیلی انتظار زیادی داری از خانواده شوهر. اینجوری خودت بیشتر از همه اذیت میشی. ولشون کن بابا. 

و اینکه خانواده شوهرت خیلیییی دارن باهات راه میان. 

از کسی انتظار نداشته باش. اینجوری زندگی شیرین تر میشه 🙃🙃🙃

من شانزده سال ازدواج کردم   با خانواده شوهرم زندگی مکنم   در کمال تاسف مخوام بگم مقصر خودتی  متونستی گڋشت کنی شوهرت دو دستی تقدیم مادرشوهرت نکنی  عرورت کم کن همچی حل میشه اینده تا بچه خراب نکن  خواهر گلم   

چقدر خوب نوشتی چقدر صبوری آخه دختر 

چی بگم والا اگه پشت و پناه داری از زندگیش برو بزار به هرزگیاش برسه نزار دخترات تو این تشویش بزرگ شن به تظرم بچه ی طلاق خیلی بهتر از صدمات بعدیه ه ممکن پیش بیاد. 

تیکر کنکوره میشه واسه قبولیم دعا کنید                دوستم میشه لطفا یه صلوات مهمونم کنی از صلوات های شما کلی نتیجه دیدم مرسی❤

با عرض معذرت خیلی داری عقده ای بازی درمیاری

زندگی مگه خاله بازیه هی شوهرتو ول میکنی به امان خدا گوشی جواب نمیدی

من و شوهرم با اینکه عاشق و معشوق هم نیستیم ساعتی از هم بیخبر نیستیم

به نظرم خانواده شوهرت خیلی نجابت کردن و تو دور برداشتی 

عروی ما بودی نگات نمیکردیم

ز دشمنان برند شکایت به دوستان                       چون دوست دشمن است ، شکایت کجا بریم ؟

تو اشتباه کردی و شوهرت خریت. 

اول ببین اون خانم کیه؟ رابطشون با هم چیه؟ 

بعد خواهشا دست از خاله زنک بازی بردار. من اینکارو کردم و اون اونکارو کرد فقط به خودت و زندگیت ضرر میزنه و نابود میکنه. چرا سری که درد نمیکنه را دستمال میبندی؟ من میامو و نمیام چیه؟ 

همه ما خانمها باید بدونیم خانواده شوهر یه موجوداتی هستند که فکر میکنند ما هیچ حقی نداریم و همه کاری هم باید بکنیم و تازه بچشونو هم بدبخت کردیم. اگه این پسر هزار تا زن هم بگیره هااااا برای هر هزار تا زن همین کارو میکنند.😁 

خیلی حرفاشونو جدی نگیر. اهمیت نده. اگه امروز اینکارو کردند که کردند. اگه نکردند دنبالشو نگیر. تو یک نفری در مقابل یک خانواده. 

اما درباره اون تلفن و خانم. درست تحقیق کن ببین کیه؟ چکارست. بعد ببین شوهرت چی میگه؟ خانوادش چی میگند. تا جایی که میتونی با ارامش برو جلو و نذار افراد زیادی متوجه این قضیه بشند. 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792