دکتر صاحب کشاف نمونه گرفت و بر اساس جواب آزمایش بهمون گفت ، هر چیزی ممکنه.
با این تعداد و تحرک اسپرم احتمالا راحت بچه دار نمیشین.
اما کلی راه های جدید هست. خدا رو شکر کنین که توی این قرن ب دنیا اومدین.
حتی ب من گفت از کجا معلوم تو مشکلی نداشته باشید.
حالا ک همو دوست دارین ، با هم بمونین .
بچه دار شدین ک چه بهتر.نشدین هم ک دنیا ب آخر نمیرسه.
با تمام امیدواری هایی ک داد ، اما آخرش ، بدترین حالت ممکن رو هم برامون گفت .
قبل از ما یک خانم و آقایی اونجا بودن.وقتی رفتن ، گفت اینا رو میبینین! من به کرات از اینجور مراجعان دارم .۵ سال جلوگیری کردن ، حالا ک بچه میخوان تازه فهمیدن اسپرم صفره.یعنی هیچی ب هیچی!
تعجب کرده بود ک ما هنوز ازدواج نکردیم و اونجاییم.
کلی رضا رو تحسین کرد ک صادقانه مشکلش رو گفته تا فرصت رو از دست ندیم.
آخر سر هم گفت ب محض ازدواج کردن اقدام کنین و اگربعد از یک سال بچه دار نشدین بیاین برای درمان.
بعد از یک سال عقد ، اول پاییز رفتیم خونه خودمون.
با اینکه در شرایط عادی اگر بودیم حتما یکی دو سالی صبر میکردیم ، اما بخاطر شرایط وقت رو از دست ندادیم.
نزدیک یک سال گذشت.
همش بی بی چک های منفی و پریودهای منظم.
فرصت رو از دست ندادم.
تحقیقاتم رو کرده بودم و مرکزی ک برای مشکل مردان بهتر بود انتخاب کرده بودم.
رضا تهران درس میخوند.خودمم پایان نامه ام مونده بود و در حال تکمیلش بودم.
رفتیم تهران کمی موندیم و رفتیم دکتر.
هردو آز دادیم.
من سونو و عکس رنگی رحم و پاپ اسمیر و ووووو
خوشبختانه مشکلی نداشتم.
ولی مشکل رضا ب قوت خود باقی بود.
از همون اول بدون پیشنهاد دادن iui ویا ivf گفتن میکرو اینجکشن
قرار شد دو هفته دیگه درمان شروع بشه.
پایان نامه ام به آخراش رسیده بود.
همه ی کد ها رو نوشته بودم و شب تا صبح مینشستم پای runکردنشون.
از دکترم دو ماه فرصت گرفتم ک دفاع کنم و برگردم.
گفت ک آزمایش ها تا ۶ ماه انقضا داره. و با خیال راحت رفتم و نشستم پای کارهام.
دی ماه رفتیم تهران برای رفع اشکال با استادم .
بلیط ها ارزون بود یک سفر کیش هم رفتیم .
برگشتیم خونه و کارهام رو ادامه دادم.
۹۸ درصد پایان نامه انجام شده بود.اما نتایج باب طبعم نبود.
دفعه بعد ک رفتیم تهران تهوع و علائم پریودی آزارم میداد.
تاخیر رو پای سفر گذاشتم و تهوع رو پای استرس دفاع.
میخواستم تا نیمه بهمن دفاع کنم.
رضا و استادم میگفتن گیر ندم و لازم نیست راه های دیگه ای رو امتحان کنم.
مامان هامون میگفتن آزمایش بدین شاید خبریه ، و ما میگفتیم یک ماه دیگه قراره بریم دنبال درمان.
حالم زیاد خوب نبود.
تهوع و در سینه ام زیاد شده بود.
بالاخره بی بی چک زدم و در کمال ناباوری دو خط شد.
رفتیم آزمایش تیتر بتا دادیم.
گفت فردا حاضره .فردا شد ، گفت مشکلی پیش اومده و باید تکرارش کنیم.
در نهایت روز بعد زنگ زدم و گفتن چند ساعت دیرتر بیاین.
بالاخره رفتم و جواب رو گرفتم.توی آزمایشگاه باز نکردم.
اومدی توی ماشین تا دوتایی باهم باز کنیم.
تیتر بتا ۷۰۰ بود.
و نوشته بود بالای ۵۰ .
رضا زنگ زد خواهرش و من ب برادرم.
بخاطر تحصیلات و کارشون بلد بودن این چیزا رو.
خواهرش ب مادرش گفت ، مامان خودمم از برادرم پرسیده بود.چون میدونست میرم آزمایشگاه.
معجزه شده بود.
بی خیالی و عدم استرس کار خودش رو کرده بود.