2777
2789

۶سال پیش همچین شبی ، اولین شبی بود که مادر شده بودم.

توی اتاق مادر و مادربزرگم روی مبل ها خوابیده بودن ، و رضا رو بخاطر اینکه روز سختی رو پشت سر گذاشته بود ، فرستادن خونه.

تا صبح خودم به تنهایی با پسرکم بود.یا شیر میخورد یا لالایی میخوندم یا با هم میخوابیدیم.

حتی پوشکش رو هم خودم تعویض کردم.

فردا پرستار بخش نوزادان تذکر داد بهم ک چرا زنگشون نزدم بیان برای تعویض پوشک و ....


دقیقا یادم نیست کی رضا بهم گفت شاید هیچوقت بچه دار نشه؟!

حتی یادم نیست عکس العمل اون لحظه ام چی بوده ، فقط می دونم با اینکه هردو عاشق بچه بودیم ، این قضیه برامون الویت بعدی ، بعد از خودمون بود.

رضا از فرق سر تا نوک پا برام گفت چه مشکلاتی داره.

مثل صافی کف پا ، ماه گرفتگی ، خال ، موهای طلایی و ....

به خیال خودش میخواست ته صداقت باشه.

بعد از خواستگاری ، یک روز مامانا اومدن تهران و رفتیم با هم دکتر. تا قضیه رو برامون توضیح بده

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

دکتر صاحب کشاف نمونه گرفت و بر اساس جواب آزمایش بهمون گفت ، هر چیزی ممکنه.

با این تعداد و تحرک اسپرم احتمالا راحت  بچه دار نمیشین.

اما کلی راه های جدید هست. خدا رو شکر کنین که توی این قرن ب دنیا اومدین.

حتی ب من گفت از کجا معلوم تو مشکلی نداشته باشید.

حالا ک همو دوست دارین ، با هم بمونین .

بچه دار شدین ک چه بهتر.نشدین هم ک دنیا ب آخر نمیرسه.

با تمام امیدواری هایی ک داد ، اما آخرش ، بدترین حالت ممکن رو هم برامون گفت .

قبل از ما یک خانم و آقایی اونجا بودن.وقتی رفتن ، گفت اینا رو میبینین! من به کرات از اینجور مراجعان دارم .۵ سال جلوگیری کردن ، حالا ک بچه میخوان تازه فهمیدن اسپرم صفره.یعنی هیچی ب هیچی!

تعجب کرده بود ک ما هنوز ازدواج نکردیم و اونجاییم.

کلی رضا رو تحسین کرد ک صادقانه مشکلش رو گفته تا فرصت رو از دست ندیم.

آخر سر هم گفت ب محض ازدواج کردن اقدام کنین و اگربعد از یک سال بچه دار نشدین بیاین برای درمان.


بعد از یک سال عقد ،  اول پاییز رفتیم  خونه خودمون.

با اینکه  در شرایط عادی اگر بودیم حتما یکی دو سالی صبر میکردیم ، اما بخاطر شرایط وقت رو از دست ندادیم.

نزدیک یک سال گذشت.

همش بی بی چک های منفی و پریودهای منظم.

فرصت رو از دست ندادم.

تحقیقاتم رو کرده بودم و مرکزی ک برای مشکل مردان بهتر بود انتخاب کرده بودم.

رضا تهران درس میخوند.خودمم پایان نامه ام مونده بود و در حال تکمیلش بودم.

رفتیم تهران کمی موندیم و رفتیم دکتر.

هردو آز دادیم.

من سونو و عکس رنگی رحم و پاپ اسمیر و ووووو

خوشبختانه مشکلی نداشتم.

ولی مشکل رضا ب قوت خود باقی بود.

از همون اول بدون پیشنهاد دادن iui ویا ivf گفتن میکرو اینجکشن‌

قرار شد دو هفته دیگه درمان شروع بشه.

پایان نامه ام به آخراش رسیده بود.

همه ی کد ها رو نوشته بودم و شب تا صبح مینشستم پای runکردنشون.

از دکترم دو ماه فرصت گرفتم ک دفاع کنم و برگردم.

گفت ک آزمایش ها تا ۶ ماه انقضا داره. و با خیال راحت رفتم و نشستم پای کارهام.

دی ماه رفتیم تهران برای رفع اشکال با استادم .

بلیط ها ارزون بود یک سفر کیش هم رفتیم .

برگشتیم خونه و کارهام رو ادامه دادم.

۹۸ درصد پایان نامه انجام شده بود.اما نتایج باب طبعم نبود.

دفعه بعد ک رفتیم تهران تهوع و علائم پریودی آزارم میداد.

تاخیر رو پای سفر گذاشتم و تهوع رو پای استرس دفاع.

میخواستم تا نیمه بهمن دفاع کنم.

رضا و استادم میگفتن گیر ندم و لازم نیست راه های دیگه ای رو امتحان کنم.

مامان هامون میگفتن آزمایش بدین شاید خبریه ، و ما میگفتیم یک ماه دیگه قراره بریم دنبال درمان.

حالم زیاد خوب نبود.

تهوع و در سینه ام زیاد شده بود.

بالاخره بی بی چک زدم و در کمال ناباوری دو خط شد.

رفتیم آزمایش تیتر بتا دادیم.

گفت فردا حاضره .فردا شد ، گفت مشکلی پیش اومده و باید تکرارش کنیم.

در نهایت روز بعد زنگ زدم و گفتن چند ساعت دیرتر بیاین.

بالاخره رفتم و جواب رو گرفتم.توی آزمایشگاه باز نکردم.

اومدی توی ماشین تا دوتایی باهم باز کنیم.

تیتر بتا ۷۰۰ بود.

و نوشته بود بالای ۵۰ .

رضا زنگ زد خواهرش و من ب برادرم.

بخاطر تحصیلات و کارشون بلد بودن این چیزا رو.

خواهرش ب مادرش گفت ، مامان خودمم از برادرم پرسیده بود.چون میدونست میرم آزمایشگاه.

معجزه شده بود.

بی خیالی و عدم استرس کار خودش رو کرده بود.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

فرداش شیرینی خریدیم و رفت خونه رضا اینا.

ب مامانمم سپردم ب کسی نگه ولی فک کنم فقط یک هفته تونست صبر کنه !

خیلی زود همه فهمیدن.

برگشتم تهران و با عجله ، با سخت ترین داور ، استاد دانشگاه شریف ، دفاع کردم.

خودم بودم رضا .ب دوستامم نرسیدم بگم.

فقط چند نفر از دانشجوهای جدید استادم ، بخاطر علاقه ب موضوعم اتفاقی ، دیده و اومده بودن.

فقط میخواستم تموم بشه.

و خدا رو شکر تموم شد.

و برگشتیم.

از ماه قبل رزومه ام رو برای دانشگاهی ک سرکوچمون بود برده بودم و برای تدریس ۲ تا درس بهم داده بودن.

امضای دفاع رو برای اونجا لازم داشتم.

اواخر بهمن کلاس ها شروع شد.

لکه بینی داشتم و سونو گفت هماتومه.

کلا یک شیاف و یک آمپول استفاده کردم.

هفته دوم سر کلاس نرفتم و یک هفته استراحت کردم.

هماتوم رفع شد و کلاس جبرانی گذاشتم.

بقیه بارداری ب راحتی و خوبی گذشت .

فقط ۹ ماه سفر نرفتم.

رضا بخاطر درس و  کارش دبی ، شمال و تهران زیاد رفت .

اما دکترم بخاطر هماتوم گفت ک مراعات کنم.

و ما هم ک حسابی خدا بهمون حال داده بود ، از دستور دکتر تخطی نمیکردیم.

کلاس های بارداری رو از هفته ۲۰ میرفتم.

از ماه آخر دکترم رو عوض کردم.چون فقط سزارین انجام میداد و بیمارستانی ک‌من انتخاب کرده بودم هم نبود.

دوستش رو معرفی کرد و پیش اون می رفتم.

دو روز در هفته تدریس داشتم.بقیه روزها میرفتم موسسه پدرشوهرم.

صبح ها ساعت ۷و نیم سر کار بودم.

زیاد راه میرفتم .

و فعالیتم زیاد بود.

مامانم ، دختر عموم و دخترخاله مامانم نوبتی میومدن پیشم.

شب هایی ک رضا نبود ، و کسی هم پیشم نبود ، لاجرم میومدن دنبالم و میرفتم خونه پدرشوهرم.

توی دانشگاه کم کم شکمم معلوم شد و مانتوهای گشادتر میپوشیدم.

خوشبختانه دانشجوهام همه دختر بودن و از این بابت راضی بود.

تا جایی ک امکان داشت نشسته درس میدادم.

عید خانوادم اومدن پیشم.و بعد از تمام شدن تعطیلات برگشتن.

سونو ک رفتم گفت ۹۰ درصد پسره و درست بود.

و رضا اسمش رو انتخاب کرد.

قرار بود انتخاب اسم ، دختر باشه با من و پسر باشه با باباش.

مامانم کم کم برام سیسمونی خرید.هر چی کفتیم تگیره قبول نکرد.

ولی سرویس چوبی اش رو خودمون طرح دادیم و ساختن.

مامان هر بار کسی میومد پیش ما ، یک چمدون لباس و وسیله باهاش میفرستاد.

جلسات آخر کلاس ها با حضور همسر بود و در نهایت یک گواهینامه ب رضا دادن ک بتونه موقع زایمان کنارم باشه.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

امتحان دانشجوها شروع شد.

سوال ها طرح شد.امتحان برگزار شد.

پروژه ها دریافت شد.

برگه ها تصحیح شد .

نمره ها رد شد.

اعتراض ها بررسی شد و در نهایت کار من تمام شد! اما پسر کوچولوی ما قصد اومدن نداشت.

اوایل هفته ۴۰ ، هنوز خبری نبود.

شکمم بزرگ بود و خودم بلند و لاغر.

انگار فقط یک توپ رو بغل کردم.هیچ فرقی نکرده بودم.

فقط ۱۱ کیلو زیاد شده بودم.

۳ ماه اول هم دو کیلو کم شده بودم.

دو روز بعد شوی زایمانی دیدم.

بیمارستان رفتم اما گفتن زوده.دو روز بعد دردهای پراکنده ام شروع شد.

دکارم گفت تا دردهات منظم نشده نیا بیمارستان کلافه میشی!

شب بعد تا صبح درد کشیدم و مدام از خواب بیدار میشدم.

مامان و مادربزرگم عصر راه افتادن و تمام شب توی راه بودن تا رسیدن.

سحر دوش گرفتم و یک غذای سبک خوردم.

موهام رو دوتایی بافتم .

کیفم رو بستم و با کیف بچه گذاشتم لی در.

رضا رو صدا زدم ک بریم.دیگه تحمل دردها سخت بود.

ماشین رو ک از پارکینگ بردیم بیرون ، جلوی در یک تاکسی ایستاد.مامان و مامانجون بودن.

سوارشون کردیم و رفتیم بیمارستان.

من پذیرش شدم.

رضا اونا رو برد خونه .

و خودش برگشت پیشم.

اتاق درد خصوصی داشتم.

و بخاطر شرکت در کلاس ها و داشتن گواهینامه اش ، برام رایگان و بدون هزینه بود.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

لایک

دیگران راببخش...حتی وقتی متاسف نیستند بگذارحق با انهاباشداگراین ان چیزیست که به ان نیازمندند برایشان مهربفرست وخاموششان کن خودت رابه کوته فکری گره نزن این سلامت روانت راازتومیگیرد۰
خاطره زایمانم ان شاالله تاپیک بعد.خستم.😥

پس لابکم کن پیدات کنم

واقعا امسال سال موشه🐭همه رفتیم تو سوراخ قایم شدیم وهی میخریم وانبار میکنیم ومیخوریم😁😁😁اگه کسی رو هم ببینیم فرار میکنیم🙄😁😁🐁🐀🐀🐀

 متن رو خیلی خوب نوشتی 

یه آرامش خاصی داره

گر تو با بد بدکنی، پس فرق چیست    ... ...... نصف “مهم نیست” هایی که میگم خیلی هم مهمه،نصف “بیخیالش” هایی هم که میگم هنوز تو فکر و خیالم هستن، نصف “به من چه” ها به من اتفاقا مربوطن و اکثر “نمیدونم” ها رو میدونم،فقط حسش نیست میفهمی؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز