من نامزدم زنگ زدم جاریم ده سال پیش ازدواج کرده بود ولی کلی بلا سرش اورده بوده مادرشوهرم میگفت اول رسم های بیخودی که سر مراسم براش اجرا کردن که البته مثل من که میخان همون رسوم را اجرا
کنند
سر بچه دار نشدنش رفتنش به دکتر تا دم طلاق رفته وبرگشته
منم ترسیدم که نکنه منم یکوقت اگه ازدواج کنم سربچه زندگیم بهم بخوره بعدا چیکارکنم
از اونور استرس رسم های عجیب مادرشوهرمو دارم از اونورم این