چندساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم از زندگیمم خیلی راضی ام...بار اول ک برادرشوهرمو دیدم خیلی ب دلم نشست....تا اینکه ازداوج کرد ودوتا بچه داره وهمسرش هم پزشکه...حدود نه ساله ک دوستش دارم...ولی هیچ رفتارجلف یا جلب توجه کننده ایی نداشتم..حتی احوالپرسی هم نمیکنم فقط در حد سلام....گاهی وقتها شده ک نگاهمون ب هم گره خورده...ک حس کردم شاید حسی بین دوطرف باشه...ب هر حال حسیه ک چندین ساله باهاش درگیرم ونمیدونم چ طوری خلاص بشم ازش...غمگینم
هر چقد به این حس پر و بال بدی بزرگتر میشه ، باید تو نطفه خفه ش میکردی
مگه با عشقت ازدواج نکردی خیانت بدترین گناهه ب نظرم باید بری پیش مشاور
آجی خواهرانه میگم این حس فقد وفقد هوا وهوس ک شیطون ب دلت انداخته ..شما الان دوست داری شوهرت حسی ب جاریت داشته باشه؟از کجا میدونی نداره؟؟ ارتباطت رو باخدابیشترکن گلم واقعا این افکار مریض رو زندگی انسان تاثیرداره خودتو درگیر چیزی ک میدونی هیچ وقت اتفاق نمیوفته نکن❤
خودت الان صاحب همسر وفرزندی اون اقا هم همین طور،اصلا فکرکردن راحبش اشتباه محضه،خودتو درگیرنکن
به این فکرت اهمیت نده هر کی ممکنه از یکی خوشش بیاد چکار میشه کرد
[QUOTE=155207013]همه چی در ظاهر😕چ فایده دل آدم باطنا تلاش کردم...هروقت میاد تو ذهنم ب چیز دیگه ای فکر میکنم...اگه میتونستم در موردش فکر نکنم ک الان پیام نمیذاشتم...چ ربطی ب دل پاک داره اخه
به این فکر نکن که اونم ممکنه حسی به تو داشته باشه، هر وقت دیدی داری بهش فکر میکنی خودت را با یه کار یه فکر دیگه مشغول کن ، اصلا اجازه نده این افکار در مورد برادر شوهرت تو رو درگیر کنه ، میدونم دست خود آدم نیست یهو متوجه میشه غرق تو فکر شده ولی خیلی خیلی تمرین کن و نذار بعش فکر کنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
