اگه بدونين اونى ك ١١ساله دوسش داشتين

منم بچه بود ۱۶ سالم بود اونم تقریبا ۲۱ ۲۲ الان ۱۹ و اون ۲۴ ...الان ی دختر دارم ک تازه بدنیا اومده و ۴۷روزشه...دقیقا از همون موقع دل دادم عذاب کشیدم همه ی روزام با گریه و غصه و ناراحتی گذشت...شوهرم پسر کاملا امروزیه..رفیق بازه..قبل منم با کلی داف بوده  مهمونی و این حرفام زیاد رفتع...اینستاش پره دختر خراب...سر بلاک کردن  یکی یکیشون ی هفته گریه کردم قول گرفتم ک دیگع مهمونی نره دختر فالو نکنه با دخترا حرف نزنه نره نگرده نچرخه خیانت نکنه...اما بارها و بارها دیدم شنیدم ولی هیچوقت قبول نکرد و خرم کرد منم بچه بودم همین الانشم هستم و زود خام شد..همیشه بخاطر عاشق بودنم کوتاه اومدم از ترس نداشتنش ..دوران نامزدی و دوستیمون بد بود بد ازدواج بدتر شد..۳ ماه بعد ازدواجم حامله شدم تو دوران حاملگی همیشه تنها بودم گرچه از همون اولش تنها بودم ن جایی میبرد ن خودشم پیشم بود ن باهام وقت میگذروند هیچی ولی حاملگی فرق داره باید مراقبت میکرد ازم ولی هیچی کلا پیش دوستاش بود مشروب خوری و هزار کوفت زهرمار...چندبار با شکم حامله تا صبح گریه کردم..ببین واقعا سختع فک کردم درست میشع ادم میشه بخاطر عشقمون بخاطر بچمون ولی نشد..دیشبم ی نمونش ک تنهامون گذاشت کل روزو نبود شب ساعت ۱ اومد و گفت میره باغ با دوستاش مشروب خوری..صبح ساعت۹ اومد...نمیشع تلاش نکن فقد خودت پیر میشی عذاب میکشی عمرت میره

توروخدا ولش کن این حتی بهت احترامم نمیذاره ..ارزش قائل نیس..تو ک تا الان زندگی سختی داشتی از این ب بعدو سخت نکن

توروهرکی میپرستی ولش کن بدردتونمیخوره 

دوران دوستی این حرفا رو میزنه ازدواج کردچیکارمیکنه دیگه میدونه توضعیفی بازم مثل قبل هرغلطی دلش خواست میکنه ومیدونه میمونی وچشم پوشی میکنی 

برومشاور پرتش کن اززندگیت بیرون

منم همینطوررم شوهرم ی دختر عمو داره۲سالشه اونو بغل میکنه میخام گریه کنم

امیدوارم تلنگر بشه و اینکارو نکنی که بعدا نگی ای کاش برمیگشتم عقب ایکاش هنوز دختر بودم دخترونگی میکردم

کتاب بخون بهترین مشاور و دوست کتابه عزیزم سعی کن تو‌زندگی به خودت تکیه کنی چون ته تهش فقط خودتی سعی کن خوشحالیت وابسته به وجود کسی نباشه

اسی جون درخواست دوستیمو قبول کن میخوام چیزی بهت بگم