شوهرم وقتی میاد خونه ما یا خاهرم داعم توی گوشی میره و با دامادمون در حد یه سلام خشک و خالی حرف میزنه اصن حال و احوال اینا نمیکنع اما برعکس خونه خودشون که میری با همه گرم و صمیمی من یه لحضه گوشی دست میگیرم سریع اخطار میده و بعد بیاد خونه ما تلافی میکنه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
متل خودش یه چشم غرنه برو که نره تو گوشی ولی میدونی گاهی اوقات آدم خجالت میکشم تو جمع هایی که تازه عضو شده یا مثلا هیچ حرفی برا گفتن نداره واسه اینم هس خانواده خودش مسلمه که باید راحت باشه و حرف بزنه
من لیلام مامان وروجکی که به خاطر دخترش اینجاس میخام یاد بگیرم چطوری تربیت و بزرگش کنم 😊اگه نظری داری راهنمایم کن دوست خوبم
حرمتها حفظ میشه بعدها متوجه میشد به نفع خودتون بوده در ایران اکثریت نسبت به داماد نگاه خوبی ن ...
اتفاقا برعکس خیلی به داماد بها داده میشه، طرف توو خونه خودشون پدر مادرش به هیچی حسابش نمیکنن،بعد از داماد شدن انقد خانواده همسرش بهش بها میدن،یهو پدر مادر خودش یادشون میاد این آقا هم بچشون هست !
ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچوقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••
ببین جانم نمیدونم این روش درسته یانه توهم مثل خودش رفتارکن.من خودم راه دورم بعد چندروزی خواهرم پیشم بود شوهرم کلام حرفی نمیزد از سرکار میومد سلام میرفت تواتاق تافردا دوباره بره سرکار.من فقطبهش یه تذکر دادم گفتم حسین جان نمیدونم چرا اینجوری میکنی ولی خواهرمن بالاخره برمیگرده اونم با دل شکسته ولی منکه خواهرمو نمیزارم کنار وای قراره چند روز دیگه خانوادت بیان. فکرشو کن من همین رفتارو کنم بااون بنده خداها اونم بی دلیل خوبه مادرت با دل شکسته ازاینجا بره به نظرت بازم میان خونمون بعداین همه بی احترامی.
من حسابم زِ همه مردم این شهر جداست/من امیدم به خدا، بعدِ خدا هم به خداست