بچه ها من با یه آقایی که 32 سالش بود و ترک بود به مدت 40 روز آشنایی داشتم و ایشون هم اینجا تنها زندگی میکرد و خانواده اش شهرستان بودن و منم 29 ساله و شاغل و کارشناسی ارشد و ایشون هم کارشناسی بودن و تقریبا همکار و طرز فکرمون هم یکی و ایشون بعد از 2 هفته عاشق شدن و فقط در مورد ازدواج صحبت میکردن و قربون صدقه میرفت و حتی وضعیت مالی و مراسم عروسی رو هم کامل گفت و ظاهرا خیلی آدم منطقی ای بود یه هفته رفت شهرستان پیش خانواده اش و تو این مدت بهم پیام میداد یه مامانم گفتم و اونم گفته باشه.و مخالفتی نداره و میخواد بیاد ببینتت و ... تا اینکه چند روز پیش برگشت تهران یهو بهم پیام داد که من برام مشکلی پیش اومده و بابام مریضه و آلزایمر داره و من فعلا نمیتونم ازدواج کنم و ازم پرسید اگر شرایط بهتر شد میتونم جسارتا مزاحمتون بشم یا نه ؟ من واقعا موندم یهو چی شد ؟ چه اتفاقی برای این آدم افتاد؟ مطمئنم مشکل پدرش نبود