سلام من تک فرزندم و مامانم جوونه الان ۴۸ سالشه من ۵ ساله ازذواج کردم چند ماه پیش فهمیدیم مامانم یه بیماری عصبی عضلانی گرفته که پیش رونده است و من دچار وحشت شدم دیگه به هیچ عنوان بهم خوش نمیگذره هیچ وقت و هیچ لذتی برام نداره زندگی و همش به ترس از دست دادان و پیشرفت بیما ی فک میکنم و عذاب وجدان هم دارم چون بابام خیلی بده و ما رو اذیت میکنه میگم شاید چون من عروسی کردم و مامانمو تنها گذاشتم اینجوری شد آرزوی مرگ دارم واقعا حاضرم بمیرم و بیماری مامانمو نبینم چکار کنم
عزیزم من شرایطم از شما هم بد تره چون دکترا قطع امید کردن درسته خیلی سخته درکت میکنمم ولی تو باید قوی باشی که مادرت با دیدن شما احساس مریضی نکنه و اینکه هرچفدر انرژی منفی به کائنات بفرستی و تلقین بد کنی اتفاق میافته پس مثبت باش انشالاه همه چی درست میشه
ایشون بیماریش عصبیه که احتمالا از سمت پدرت بهشون وارد شده... شما که ازدواج کردی اتفاقا کار خوبی کردی چون مادرت خیالشون از بابت شما راحته... و درگیری ذهنی بابت شما ندارن...
اول اینکه خودتو مقصر ندون چون مطمئن باش اگه ازدواج نکرده بودی الان مامانت باید نگران آینده تو هم بود. ولی حداقل الان خیالش از بابت تو راحته. دوم اینکه به درمانهای حکیم خیر اندیش و یا یک طبیب سنتی معتبر هم مراجعه کنید. ان شالله نتیجه بگیرید. بسیاری بیماری ها که از نظر دکترای شیمیایی لاعلاجه از نظر طب سنتی سهل العلاجه.
مادر منم آلزایمر گرفته بود. و بسیار پیش رونده بود. و من واقعا وحشت کرده بودم. توی پزشکی مدرن هیچ درمانی هم نداره. ولی تجویز حکیم خیر اندیش چند قطره روغن سیاهدانه روی ملاج بود هرشب. شاید باورت نشه مادرم کلا به حالت عادی برگشت.
الهی میفهمم حالتو عزیزم انشاالله خدا شفا بده مادر عزیز تو ،تو رو خدا به این چیزا فکر نکن خودتم مریض میکنی عزیزم هر روز مامانتو ببین با هم باشین خوش بگذرون باهاش بغلش کن ،دستشو بوس کن ،حتی بغلش بخواب اینقدر بهت ارامش میده ،بوی عطر مادر خیلی ارامش دهنده است هر دو تاتون روحیه میگیریم انشاالله خدا به مامانت عمر طولانی بده