عمم سیزده چهارده سال پیش با شوهرش ازدواج کرد اونم انقدر اومدن و رفتن که بابام و عموم راضی شدن چون شوهر عمم خودش پسر خوبی بود ولی خانواده درست حسابی نداشت و همش داداشای بزرگتر درحال دعوا و بحث بودن(خونشون دیوار به دیوار عموم بود)خلاصه عقد کردن و یه زندگی معمولی داشتن البته وضع مالی خیلی خوبه نداشتن اما عمم کلا سازگار بود و با همه چیز کنار میومد تا اینکه شوهر عمم پنج شیش سال پیش رو به تریاک آورد و کلا اخلاقش عوض شد طوری که دیگه هیچ ارزشی برای عمم قائل نبود اما عمم بازم کوتاه اومد بخاطر پسراش ولی یکی دوسال پیش عمه بزرگترم به اجبار خونشونو که تو یکی از محله های پایین شهره به اسم عمم زد که خیالش راحت باشه و خونه بشه پشتوانه خودش و بچه هاش
و اما مامانم امروز زنگ زد و گفت عمم به حالت قهر رفته خونشون و گفته تو جیب شوهرش وسیله پیشگیری دیده از صبح حالم خرابه اصلا باورم نمیشه چون اهل اینجور چیزا نبود میگه ازشم پرسیده گفته تو ماشینم پیدا کردم آخه اون اصلا مسافر سوار نمیکنه حالا موندیم چیکار کنه من که میگم طلاق نظر شما چیه؟