سلام بچه ها یه داستان کوتاه ترسناک بگم براتون...البته ب نطر خودم ترسناکه...آقا من ۴ سال پیش سزارین کردم و طبق تمام دختران سرزمینم بار وبنه روجمع کردم رفتم خونه مادرم...و اونجا بودم برای دوره نقاهت..خونه مادر وپدرم دوخابه اس چون همه خاهربرادرا دانشجو وشاغل جاهای دیگه بودن یه اتاقو ب من دادن و منم گهواره دخترمو گذاشتم اونجا و شبا اونجا میخابیدم البته روی زمین....تقریبا دوهفته از سزارینم گذشته بود ک یه شب ک خاب بودم یه هو یه سمت گهواره دخترم از قسمتی ک وصل بود وکاملن عیر قابل جدا شدن...گرومپپپپپ...با صدا بدی افتاد زمین دقیقا فکر کنید از قسمت سر نوزاد محکم خورد زمین و بقیش بالاموند منم باصدای گهوار وجیغ بنفش دخترم جیغ زدم ومادرم وبابام اومدن و بعد اروم کردن من و نی نی و اطلاع از سلامتش...مادرم پیش من خابید گفت حتمن زیاد تکونش دادی.....ولی بگم ها من کامل خاب بودم و اون گهواره هم از اون قسمت عمررررررننننن توسط حتی یه مرد قوی هم از هم باز نمیشد....تا اینکه خاهرم از دانشگاه اومد و تو اتاق من خابید....یه هو نصف شب بیدار شد و گفت.....