بعد یک ماه که خونه نرفتم امروز مادر شوهرم اومد خونه مامانم سلام کردم سه چهار بار جوابمو نداد اومد بالا بعد بک ربع بعدش شوهرم شاد اومد خونه ناغافل از اینکه مامانش داره تو خونه سرو صدا میکنه حاله منم بد بود شوهرم گفت بهم تو نیا بالا بعد یکچیزایی شنیدم که اعصابم بهم ریخت ...حرف های دروغ رفتم بالا جلوی خودمو گرفتم وحرف نزدم اینم بگم تو تایپینگ قبلیم گفتم خیلی بهم توهین میکنن الان شوهرم داری یکجای دیگه ای واسع زندگی میبره .اون توپش از همینجا پر بود روم خالی کرد حسابی اخر گفت اینقدر بچمو حرس میدی یک مو از سرش کم شه یا بمیره من از چش تو میبینم با اینکه به قران این وسط من هیچ کاره بودم بعد من داد کشیدم و خودمو زدم و از خونه رفتم بیرون شوهرمم همرام اومدو بغلم کردو ارومم کرد به نظرتون کار بدی کردم داد زدم و خودمو زدم در ضمن اصلا به مادرشوهرم بی احترامی نکردم
راستش خواهر منم امروز بعد ۷ سال برای اولین بار با مادرشوهرش دعواش شد اونم سر چیزی ک اصلا ب خود خواهرم ربطی نداشت یعنی جوری شد ک زنگ زدیم ب دامادمون گفتیم بیارش میخوایم طلاقشو بگیریم