من قبل از فوت پدرم باهاش سر یه چیز کوچیک بحثم شد که مبادا مثال شومینه کثیف شه
بابت همه داد زدنا غر زدنا پشیمونم
هر چند همیشه به نفعش و از سر دلسوزی حرف می زدم
وقتی فوت کرد مرگش طبیعی نبود و باعثش شخص دیگه ای بود
منتها چون روزای اخر قهر بودیم خودمو گناه کار می بینم
این اواخر اشتباه دیگه ای ام داشتم
که مرگ پدرمو باعثش اشتباه خودمم می دونم
اما کلا احساس می کنم از موقع بدنیا اومدن
انگار باید همش تاوان پس بدم
انگار همش باید سختی بکشم
در صورتی که همیشه هم صداقت داشتم
هم واقعا دختر ساده ای بودم
اوج اشتباه من همین بوده
دیگه یادم نمیاد خطایی کرده باشم
چرا واقعا باید اینجوری شه
احساس می کنم راه حلش خود کشیه
چیزی که همیشه تو ذهنم بوده.