صبح زود محمد بیدار شد.خواب بده دیده بود.انگار یه ماهی دنبالش کرده بود.میگفت نارنجیه و هنوز توی رختخوابشه.
بغلش کردم و کلی نازش دادم تا آروم شد.
هیچ رقمه سرجاش نمیخوابید.
رفتیم وسط نشیمن پتو انداخایم ، دستشویی بردمش و رفتیم اونجا خوابیدیم.
۵ دقیقه نگذشت علی بیدار شد .اونم آوردیم پیش خودمون.یک ساعتی خوابیدیم ک آریو بیدار شد.
علی ومحمد رو پیش هم گذاشتم و رفتم پیش آریو.شیرش دادم خورد و خوابید.
این وسط یک ساعتی بیدار بودیم.
بخاطر همین ساعت از ۱۱ رد شده بود ک بیدار شدیم.
کلاس آنلاین محمد شروع شده بود.
رضا چند ساعتی بود بیدار بود ولی الان داشت صبحونه میخورد.
آروم آروم محمد رو صدا زدم.آریو هم ک از قبل خودش بیدار شده بود..
محمد رفت پیش پدرش و کمی صبحانه خورد.
رضا سفارش اینترنتی داد و در نهایت نشستیم پای گوشی .
فعالیت امروز کلاسشون راحت بود.بازی بود بیشتر.
وسطش رفتم و صبحانه آریو رو دادم.
علی بعد ک بیدار شد ، صبحانه ی اونم دادم.
و یک ساعت بعد از صبحانه باز خوابیدن.
خرید ها ک اومد ، یک کم جا ب جا کردم و توی زودپز ناهار رو بار گذاشتم.
آریو رو خوابوندم ، علی هم خوابید اما تا گذاشتمش زمین بیدار شد.
بچه و ناهار رو ب رضا سپردم و رفتم یه دوش گرفتم.
اومدم میوه خوردیم و بچه ها رو شیر دادم و بعد هم ناهار.
برنج از دیروز آماده داشتیم.
عذا ک حاضر شد سفره انداختم و برای همه غذا آوردم.
بچه ها گریه کردن و رفتم پیششون .
ناهارمو نصفه نیمه خوردم.
و باز برگشتم بقیشو خوردم.
محمد ب سختی سر سفره نشست.
ولی بالاخره خورد.
در حین خوردن تخته وایت برد کوچیکش رو آورد و اصرار ما بگیم چی و اون بکشه.
نقاشیش داره هر روز بهتر از قبل میشه.
رضا امروز خیلی کمککرد توی نگه داشتن بچه ها .
چند شبه ک بچه ها جدا جدا میخوابن و دیگه سختی همزمان خوابوندنشون رو ندارم.
بعد از ظهر ک خوابیدن ، دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
همینطور ک علی روی پام بود ، بالشت پشتم گذاشتم و حالت لمیده خوابیدم.
ولی ب ۵ دقیقه نکشید بلند شد .
محمد امروز چندتا بستنی یخی درست کرد و توی فریزر گذتشت و برای چک کردنشون ده ها بار در فریزر رو باز و بسته کرد.
رضا هنوز آنتی بیوتیک میخوره. میکن رو گفت امروز نمیخورم ببینم میتونم دردشو تحمل کنم یا نه ؟!
عای امروز خیلی عالی بود. اما آریو کلا نق داشت. سرش رو زیاد تکون میداد و کلی بغل رود تا آروم بشه.فکر میکنم دلش سنگین شده .
برای هممون ماقوت ، درست نشاسته ای ، درست کردم.اما محمد موقع خوردن بخاطر داشتن رشته شعریه نخورد و من بجاش خوردم.
وقتی داشتم درست میکردم رضا ب ترتیب دوقلوها رو خوابوند.
منم یک کمی ظرف شستم و خرید ها رو جا ب جا کردم.
آریو زودتر بیدار شد و شامش رو خورد.
بعد من و محمد و آریو رفتیمتوی اتاق پیش باشون و تا بیدار شدن علی موندیم.
رضا اصرار داشت اونو هم بیاریم پیش خودمون.
ولی درنهایت رفتیم بیرون و شام علی رو هم دادم.
برای شام دوباره فرنی درست کرده بود.
همیشه یککمبیشتر درست میکنم ک صبح ها کخستم ، برای صبحانشون داشته باشیم.
ساعت ۹ و نیم اریو باز خوابید.
بعد از زمانیکه هر دو رو باباشون خوابونده بود ، ۳ بار دیگه هم خوابیدن.
قبل از خواب آخر ب رضا گفتم ک امشب برامون نخوندی ، رفت میکروفون آورد و زیارت عاشورا رو خوند اول.بعد هم روضه خوند و در نهایت داستان دو طفل مسلم.
با گیره موهام ، پرده یا حسین رو دوی پرده پذیرایی نصب کردم.
یککم خونه رو مرتب کردم و با کمک محمد وسایلش رو بردیم توی اتاقش و حسابی دور و برمون رو خلوت کردیم.
رضا چند قسمت از برنامه ، فریدا ، رو دانلود کرد دیدیم.
نهایتا خاموشی زدم.محمد نمیخوابید.مبگفت هله هوله میخوام.
نهایتا از زیر زبونش کشیدم ک گرینشه ، رفتم نون پنیر و گرد آوردم و با هم خوردیم.
علی نمیخوابید.گریه هممیکرد نمی ذاشت برادرش بخوابه
یهو رضا رو بالا سرم دیدم ترسیدم.
علی رو گرفت راه برد ، تا آریو خوابید.بعد علی هم شیر خورد و خوابید.
موقع تکون دادن آریو و شیر دادن علی .محمد هم اومده بود کنارمون و دراز کشیده بود.
انقد خودش رو بهم چسبونده ک نمیتونستم پام رو راحت تکون بدم.
در نهایت هم محمد با شعری ک براشون در مورد حضرت علی اصغر میخوندم ، خوابش برد.
آریو رو از روی پا زمین گذاشتم.علی رو سرجاش گذاشتم و محمد رو کشوندم سرجای خودش.
علی بیدار شد ، باز شیر دادم خورد ، و خوابید.
امروز زیاد توی آشپزخونه بودم ، خیلی خستم و خوابم میاد.
التماس دعا توی این شب ها .
برای عمه ام هم ککرونا گرفته ممنون میشم دعا کنین زود خوب بشه