من و ی اقایی باهم ۶ماهه ک درارتباطیم و ازاول قصدمون ازدواج بوده اوایل رابطه این اقا همش میگفت ک باید منوببینه تاازمن مطمعن بشه وبعد باخانوادش درمیون بذاره چون ی شخصیت جدی توخانوادش داره و بقول خودش دوست نداشته خراب بشه وقتی من ازانتخابم مطمعن نباشم یا خانوادم مخالفت کنن،خلاصه ما همو دیدیم وقبل اون من بهش گفته بودم ک اخلاقش برام مهمه وبرای ظاهرزیاد سخت گیر نیستم
خب
بعدش چی شد؟
خب بقیه اش
خب بعدش
@fftt فرزانه کجایییییی
ادامش؟
قطره چکونی؟؟
خلاصه ماهمو دیدیمو ازهم خوشمون اومد،ایشون تاحالا باکسیم دوس نبوده وبشدت ازخانوادش خجالت میکشه چون ازش انتظار دوستیو اینارو نداشتن ،باخانوادش مطرح کرد و ب من گف ک مامانمو ابجیم ببیننت منم گفتم باشه بیان خونمون اومدن وبعدش ک ازش پرسیدم چی شد ابجیت اینا چی گفتن گفت ک ظاهرا مخالفن ابجیم گفته شماشرایطتتون باهم جورنیست
خب؟
خب ادامه
بعد من پرسیدم یهنی چی مگ خودت قرار نیس انتخاب کنی یهنی چی شرایطمون جور نیس،احتمالا بخاطر شرایط سنیمون اینو گفتن ،حالا این اقاهمیشه درگیره کارشه ازاون روزم ک اینو گفته حتی نیومده بهم بگه خب الان تکیلف چیه باید چیکا کنیم اون قراره چیکا کنه
مگه سنتون چنده؟
میدونم منو میخاد ودوستم داره،اما میخام بدونم من الان باید چجوری رفتار کنم بهش چی بگم ک تکلیف رابطمونو مشخص کنه ک اهل راضی کردن خانوادش هس یا ن با ی حرف خواهرش میخاد بیخیال بشع،بنظرتون چجوری عنوان کنم ک ب خودشم بیاد بفهمه باید ب فک بشه اخه خونسرده خیلیی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
