سلام
من و شوهرم سنتی ازدواج کردیم اوایل گفت اومدی خونه ما کار کن ظرفارو بشور این یه قضیه وبعد من چادری بودم و به خاطر خانواده و از اول نگفتم دوس ندارم چادر بپوشم فک نمیکردم انقدر مهم باشه چند بار تو نامزدی دراوردم بعدها که رفتم خونشون مامانش بهم سنجاق داد گفت اگه میخوای روسریتو عربی ببند و اینکه بعد عقد شوهرم یواش یواش گفت که چادرتو بپوش برات حرف درمیارن و من گوش نکردم گفتم حرف کسی مهم نیست ,بعدا مامانش میگفت با این لباس استین سه ربعا باید ساق پوشید و اینکه عروس فلانی چادری بوده مانتویی شده یا عمه شوهرم سر کوچه خونه شوهرش چادرشو میپوشه یبارم گفت همسایمون دیده که چادر نپوشیدی گفتم چه فضولن ,و گفتم به کسی ربطی نداره حالا شوهرم گیر داده چادرتو بپوش من خودم دوس دارم در صورتی کع خواهز خودشم مثل من بوده در صورتی که شوهرش گفته مانتو بپوش و یبارم پدرشوهرم گفت حجابت رو حفظ کن در صورتی که مادرشوهرم خودش گاهی مانتو میپوشه تو تفریح,و یبار مامانش گفت نمازات رو بخون حالا من دوس ندارم چادر بپوشم و شوهرم قهر کرده
