خیلی دوسش داشتم خیلی خیلی زیاد
هرکاری میکردم که به چشمش بیام
ولی اون یه جوری بود انگار براش مهم نیستم.این آخریا بهتر شده بود توجه میکرد بهم
از جمعه تاحالا که کنکور رو خراب کردم نسبت به همه چی سرد شدم خودم خونوادم و حتی اون.دوبار تا حالا به یه نحوی سر صحبتو باز کرده.من هنوزم دوسش دارم ولی دیگه مثل قبل نیستم یخ شدم...میترسم ازین حالتام.من منتظر یه توجه بودم ازش ولی حالا که اون بهم توجه میکنه اینجوری خنثی ام...من قبلا له له میزدم برای صداش ولی حالا که ویس میده اصلا حوصله ندارم ویسش رو دان کنم.نسبت به همه چی سر شدم.هیچی برام مثل قبل نیست .نامزدم نیست دوست پسرمم نیست یکیه که من دوسش دارم ولی خودش نمیدونه....نمیدونم چرا مثل قبل نیستم باهاش دلم میتپه براشا...مغزم خستس نمیزاره هیچ کاری کنم