2777
2789
عنوان

زندگی بامادرشوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 1606 بازدید | 94 پست

یا خدا این خانواده شوهرها هستن یعنی؟؟؟؟کدوم شهرید

چرا ما جرعت نداریم به عروس هامون بگیم بالای چشمت ابروعه


من از ترس زن دااداشام دوماه دوماه خونه پدرم نمیرم بقران ،،،  


اطراف ما چرا عروس سالاریه

چطور به خودشون اجازه میدن واست تعیین تکلیف کنن؟

باید سرویس بدی به مهموناشون

و همسرت میدونه و به اونا حق میده؟؟

باید باهاش صحبت کنی و بگز حاضر نیستی با مادرش تو یه خونه باشی

از اول باید حرمت و احترام بینتون باشه.وولش که اینجورین خدا عاقبتت رو بخیر کنه باهاشون

اگه لجبازی کرد برین مشاوره

بازم اگه لجبازی کرد به پدرمادرت بگو باهاش صحبت کنن و بگن نمیذارن دخترشونو ببره خونا مادرش باید تونه جدا بگیره

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

الفرار فقط همین اگه نمیخوای بعد یه مدت شوهرت و خودت فقط همخونه باشین 

ای گفتی بخدا بازندگیه من چیکارک نکردن شاید اگ دوتامون بودیم فقط مشکلی نداشتیم الان فقط میخوام بمیرم بدی هایی ک بهم کردن سختی هایی ک کشیدم باعث شده ازشوهرم سرد شم چون باخودم میگن باعث همه اینا اونه

الان سراین موضوع ۵ماهه درگیریم یعنی قهرودعوا شوهرم هیچ جوره کوتاه نمیاد میگن طلاق بگیرین  

زندگی که دست خودتون نباشه زندگی نیست مردی که بخاطر چیک وپیک خانوادش طلاق بده مرد نیست جدایی شرافت داره

من مادرشوهرم چنین توقعاتی داشت

یه بار تو عقد گفت میایی اینجا زندگی میکنی من میرم گردش توهم مواظب خونه مون میشی

منم گفتم اهان من نگهبان میشم

کلا توقع داشت من براش کارکنم جلو دختراش و حتی برم کارای مادر مادرشوهرمم بکنم

راهمو ازش جدا کردم 

هرکاری کردن نرفتم باهاشون زندگی کنم

حتی تا پای طلاق کشید کارم ولی نرفتم

شما اگه می تونی با زبون خوش شوهرت راضی کن .به طریقی که می شناسیش و می دونی جواب میده

من با زبون خوش نتونستم و قهر و دعوا جواب داد

الان سراین موضوع ۵ماهه درگیریم یعنی قهرودعوا شوهرم هیچ جوره کوتاه نمیاد میگن طلاق بگیرین  

طلاق بگیر ولی نرو اگه اینجورین 

خدایا شکرت کمکم کن همه چی درست بشه باردار نیستم تیکر تولد دوسالگی پسرمه 
ای گفتی بخدا بازندگیه من چیکارک نکردن شاید اگ دوتامون بودیم فقط مشکلی نداشتیم الان فقط میخوام بمیرم ...

منم زندگیم داغون شد الان با شوهرم فقط بخاطر بچه ها زندگی میکنیم نه حرف مشترکی نه محبتی نه رابطه ای هیچی

یا خدا این خانواده شوهرها هستن یعنی؟؟؟؟کدوم شهرید چرا ما جرعت نداریم به عروس هامون بگیم بالای چشمت ...

ماهم عروسمون همینطوریه بقران نمی تونیم بدون زنگ زدن بریم؟ خونشون 

طلاق بگیر ولی نرو اگه اینجورین 

میخام اینکاروکنم شوهرم میگه من نمیتونم مادرموتنهابزارم اگه بریم بجای دیگه زندگی کنیم اینم باید ببریم ، اونم میگه من هیجانمیرم شمام باید بیان اینجا 

من مادرشوهرم چنین توقعاتی داشت یه بار تو عقد گفت میایی اینجا زندگی میکنی من میرم گردش توهم مواظب خو ...

ازمن محبت جواب نداده میگه مادرم بزرگترمه هرچی بگه من قبول میکنم چون بقیه خواهر برادرم اینجا نیستن

بخدا مثل من میشی شدم یه حمال یه ادمی شدم ک هیچ ارزویی دیگ ندارم چون ب هیچی نرسیدم بخدا اعتماد ب نفسموتواین خونه کشتن ن میتونم از خودم دفاع کنم ن هیچی دیگ شوهرمم میگ هرچی اون بگه😭😭😭😭

میگم کاش وقتی ک نامزد بودم دیدم دارن نیزنن زیر حرفاشون کوتاه نمیومدم یعنی اون موقع هم عقلم نمیکشید ۱۵سالم بود. زیر حرفاشون زدن درسمو نزاشتن بخونم.بچه بودم اومدم گفتم بزارزیاد کارکنم دوسم داشته باشن همه جا بشینن تعریفموکنن پیش شوهرم عزیز بشن ولی همش ماه اول بود الانم دیگ نمیتونم چیزیو تغییر بدم. مگ چن سالمه همش۲۰سالم تازه شدم از الان دیگ هیچ ارزویی ندارم ب نصبحتای هیچ کس گوشـندادم حالا پشیمونم😭😭😭

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792