ازخونه مادرشوهرم اومدیم خونه من بچه مو از پله میاوردم بالا دیدم شوهرم زود برگشت ب من نگا کرد مشکوک بعد زود پیرهنو گذاشت رومبل
من شک کردم ک چی بود
وقتی خوابید نگاکردم دیدم تو نایلون ی چیز سیاه هست خورد خورده و دانه های درشت و کوچیک داره و گذاشتم سرجاش
شوهرم اومد اب بخوره گفتم چی بود توجیبت گذاشتی اونم گفت اسپندو پارچه سوخته س
مامانم گف بزار تو جیبت!!