من یه خواهر از خودم بررگتر دارم تفاوت سنیمون سه ساله هرجا میرفت باید منو همراه خودش میبرد یعنی گریه میکردم ببره الان میگه دوست داشتم سرتو بکنم طفلی میگه اگه نمیبردمت خودتو به درو دیوار میزدی حس میکنم خیلی رو مخ بودم
من همش عاشق آب بازی بودم 😅😅😅
هرکی میومد خونمون کفشاشو خیس میکردم
هرچی دلم میخواست باید برام میخریدن
با خودم حرف میزدم 😑
غرور داشتم و دارم
نمیدونم خوبه یا بد
همیشه و هرجا دارم تا حالا نشده برا کسی بشکنم براهمین تو مدرسه و دانشگاه با همه مشکل داشتم
من دیوارو باانگشت سوراخ میکردم زبونمومیکردم توش گچشومیخوردم😐😐مامانم کل دیوارا فلفل مالیده تاآدم شدم😐
هرکی میومد خونمون چیزای تو کمدهارو میریختم وسططططط نشونش میدادم خیلی رو مخ بودم. بیچاره مامانم چه حالی داشته
هرکس میومد خونمون مجبورش میکردم بیاد عکس من و دوستهامو ببینه
زیادی مثبت و اروم بودم دلم ب حال بچگی ک نکردم میسوزه
روزی سه بار لباس عوض میکردم😐
یبارم کل فرشای خونرو آب ریخته بودم به هوای شستن یه دل سیرم کتک خوردم از مادر گرامی 😂
بچه بودم یادم نمیاد 😶
سرسفره لج میکردم کسی حق غذاخوردن نداره همشوبایدجلومن بزارن😑
من هیچ خاطره ای یادم نیست.....همیشه تنها بودم فقط تو مدرسه دوست داشتم
کلا بچگی نکردم و ساکت بودم 😞
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
