دوس پسرم زنگزده بود باهم حرف میزدیم
من دم پنجره اتاقم وایساده بودم حرف میزدم که صدام از اتاق بیرون نره
یه بیست دقیقه ای گذشته بود و حرف میزدیم که یهو خواهرم (۱۲ سالشه) اومد دم پنجره گف عهههه اجی اون مرده رو ببین
گشتم ببینم کجا رو میگه دیدم پنجره خونه یارو بازه
اونم با شورت قرمز دراز کشیده و چاق بود و اصن مسئله ای نبود که بخوای نگاه کنی
دوس پسرم گف چی شده براش تعریف کردم
یهو گفت اصلا تو چرا اونجا وایسادی و خونه ملت رو نگاه میکنی 😐
من اصلا نگاه نمیکردم اصلا حواسم نبود به کسی.الکی شلوغش کرد منم عصبی شدم گفتم به توربطی نداره خودم میدونم چی خوبه چی بد. تو نگران اخلاق و رفتار خودت باش
حالا ازم ناراحت شده😐
من تند رفتم ؟😐😐😐😐