یمدت بود عاشق پسر عموم شده بودم و فهمیدم اونم به من علاقه داره اولاش خیلی باهم خوب بودیم کم کم خانوادش که فهمیدن خیلی مخالفت کردن تا جایی که نذاشتن ارتباط داشته باشیم پنج روز ده روز گاها ی ماه ی بار اونم در حد نیم ساعت اس ام اس میدادیم به هم ارتباطمون کم بود فشارای مختلف رومون بود تا جایی که الان جفتمون خسته ایم ازش تو این مدت خطا ندیدم هوامو داشته ولی الان حس میکنم باهام روراست نیستش الان ما خیلی وقته با همیم بیشتر از سه سال نمیدونم چرا نمیتونم بهش اعتماد کنم که پای من میمونه با اینکه خیلی گفته ما تا تهش باهمیم و... خانوادش سعی میکنن بفرستنش بره از ایران خودشم بدش نمیاد اصلا چندبار که پرسیدم میگه باهم میریم من بدون تو جایی نمیرم ولی نمیدونم چرا حس میکنم الکی حرف میزنه باهام خوب حرف میزنه هوامو داره میبینمش باهام میخنده پر انرژیه شوخی میکنه میخنده ولی حس میکنم باهام روراست نیستش چی بهش بگم چیکار کنم که بفهمم منو تو ایندش میبینه یا نه یا اصلا رابطش با من جدیه یا نه