من ادم خوبی نبودم...تو اون روزا که داشتم مسیر اشتباهی میرفتم و زندگیمو داشتم نابود میکردم یه روز اتفاقی یه کتابی دیدم که توش پر ذکر و دعا بود...و همین کتاب زندگی منو عوض کرد راهمو عوض کرد خودمم عوض شدم...
امروز خبر فوت کسیو شنیدم که این کتابو به مادرم داده بود...همون کسی که زندگی منو با یک کتاب زیر و رو کرد...خیلی دوسم داشت ولی من بیشتر باید قدر دانی میکردم وقتی بغلم میکرد و بهم التماس دعا میگفت بیشتر باید میفهمیدمش...من خیلی کم گذاشتم...حالا یا بخاطر خجالت و یا هرچی...قدر عزیزاتونو بدونین...بخاطر خجالت یا کینه یا هرچیز دیگه ای از دست عزیزاتون ناراحت نشید...من خیلی ناراحتم ای کاش بیشتر به اطرافیانم توجه میکردم ایکاش از مهرورزی به اونها احساس شرم نمیکردم... ایکاش...
توروخدا برای این خانوم مهربون دعا کنید شده یک صلواتم بفرستید دستشونو میگره اینها ادم های معمولی نیستن کسانیکه بی دریغ به اشنا و غریبه محبت میکنند ولی کو کسی که قدرشونو بدونه؟
امروز فهمیدم امروز که رفت فهمیدم یکی از عزیزانم بود...فهم این موضوع سخت تر از خبر فوتش بود...
فردا شب اول قبرشونو خواهش میکنم با دلای پاکتون هرچی میتونید دعا کنید هرکاری میتونید برای اموات بکنید یه روز دست خودمونو میگیره