واقعا نمیفهمم چرا از یه زمانی به بعد محبت پدر و مادرم نسبت به من ۰ شد مثلا اگه من صبحانه نمیخوردم بعد از یک ساعت میومد به زورم که شده غذا میذاشت دهنم ولی الان اصن یک بار صب تا شب هیچی نخوردم اصن به روشم نیوورد یک بارم از رو نارحتی گفتم خودمو میکشم بابام گفت به درک فک کردی من ناراحت میشم نه از خدامم هست اونجا بود که قلبم واقعا شکست بعد از اون واقعاا داشتم خودکشی میکردم مامانم به جا اینکه جلومو بگیره خودمو پرت نکنم گفت هیس ابرومون رف:)) و خیلی خونسرد از پیشم رفت دیگه تفریحات بهم نمیدن و منو محکوم به نگه داشتن داداشام میکنن و بهشون میگم این وظیفه من نیس میگن غلط کردی وظیفتهه انگار که من اونارو به دنیا اوردم:) در اعتراض به این چیز ها هم کتکم میزنن:)