عزیزم بهت واقعا حق میدم بعد اینهمه سال کلی بی تاب و کم طاقت بشی باورکن اصلا نمیتونم درست حتی درکت کنم چون تو حرف 11 ساله اما درعمل خیلی بیشتر ازین حرفاست...و میدونم تو این سالها خیلیا خیلی پیشنهادا بهت دادن یا خیلی کارا هم کرده باشی و شاید واقعا الان فقط همدردی بخوای نه راهنمایی،،اما واقعا ازته دلم دوست دارم روزی رو ببینم بیای و بگی آزمایشم مثبت شده❤برای همین در کنار همدلی پیشنهاد هم بهت دادم چیزیکه به ذهن من رسید و تجربه ی بعضی افراد بوده☺🌷شاید درصدی ازین راه نتیجه بگیری...بازم رو حساب دوستی بزار گلم نه خدای نکرده قضاوت و یا بی درکی😊🌷
نمیدونم چی بگم عزیزم.من شرایط سختی دارم همون دوره ای وی افم به سختی تونستم به ثمر برسونم.چون از یه سهرستان که حدود۳ساعت راهه میومدم مشهد و برمیگشتم.به همه سختی تنهایی با اتوبوس.خیلی اذیت شدم.فکر کردن به انجام دوباره اش پشتمو میلرزونه😣😥
سلام مامانا این یه برنامست که همه مامانای بچه های هم سن بچه هاتون عضوشن هستم ومیتونین با ماماناشون صحبت وتبادل نظر درمورد بچه هاتون کنین وسوال بپرسین..قسمت داستانو لالاییوونمودار رشدو...هم داره
من عضوم به نظرم خیلی خوبه خاستم به شماهم معرفی کنم
از روی لینک میتونین نصب کنین
یه کم زمان به خودت بده، برو سفر ، خودتو سرگرم کن و فراموش کن این منفی شدن رو، دوباره جون بگیر برا سری بعد با قدرت بیشتر شروع کن عزیزم ، خداروشکر کن که بازم تخمک داری، من که اگه بخوام شروع کنم باید تخمک اهدایی بگیرم
نه عزیز دلم این چه حرفیه.ناراحت نشدم.من بدون مشکلم خواهرم دیروز کرداشت گفت خب برو یه بچه سر راهی وردار اونقد هستن بچه هاشون میفروشن.نمیدونی چطور دلم شکست.نمیدونی چطور گریه کردم.اخه خودشون به راحتی بچه دار شدن و الان بچه هاتو سنی هستن ک یکم اذیت دارن.اونم ازرو بی منظوری گفت.ولی اصلا نتونستم هظم کنم.نه گلم شما ک چیزی نگفتی.من دیگه این چندسال پوستم کلفت شده.اونقد چیزایی شنیدم.میفهمم.نیت خیرتو فاطمه جون.فعلا تصمیم خاصی ندارم.هنگم.شوهرم باهام سر سنگینه.چون اینروزا حالم بده
اخلاق بدی ک شوهرم داره هیچوفت درک درستی از ناراحتیم نداره تا وقتی ک خوشم عاشقمه یه زره غممو ببینه تنهام میذاره.الانم دوروزه شبا میره خونه مادرش یاعتا ۱۲میاد.و من تا اون ساعت عقط اشک میریزم.
حال اینروزام بده.یا تموم شه.یا تموم شم.
عزیزدلم انقدر خودتو عذاب نده، اخلاق بعضی مردا این جوریه دیگه، منم تا میگم آخ یا یه جاییم درد میگیره، شوهرم میگه تو هم که همه جات درد میکنه، ولی وقتایی دیگه عاشقمه، من ام اس دارم، مادرم میگه برو یه بچه بیار بزرگ کن که سختی بارداری رو نداشته باشی، ولی دارم به این نتیجه میرسم که من الان ۳۳ سالمه یه بچه که بیارم ۲۰ سالش بشه من ۵۳ سالمه، دیگه پیر میشم اون بچه تک و تنها میخواد بمونه تو این روزگار
ای بابا😕حق داری توم دیگه حساس و دل نازک شدی بعد اینهمه سال...و بله حرف خواهرتم درست نبود هرچند بی منظور اما اونم تو موقعیت الان تو واقعا حرف خوبی نبود...
عزیزم...شاید نمیتونه دیگه ناراحتیتو ببینه و نمیتونه آرومت کنه و بیشتر دوری میکنه تا آروم بشی...مردا معمولا اینطورین وقتی نتونن خوشحالت کنن یا از غم درت بیارن دوری میکنن...سعی کن ازش به دل نگیری که ناراحتیت بیشتر بشه😘مهم اینه میدونی دوست داره😍
حق داری گلم انشالله به زودی دلت آرومشه🙏این روزام خونه تنها نمون برو پیش مامانت و به شوهرت بگو بیاد دنبالت اونجا.بهش متذکرشو تو این شرایط نمیتونی تنها بمونی اونم تا 12شب
شاید اصلا دیگه به بچه فکر نکنم، با این دنیایی که هر لحظه یه اتفاقی میفته، و هر روز بدتر از دیروزه، یه نفر و به این دنیا بیارم که چیکار کنه؟ آینده ای نداره، بسپار به خدا ، بچه های آینده مثل نسل ماها دلسوز پدر و مادراشون نیستن ، مطمعن باش ،
فاطمه دیشب خواب دیدم خونه مادرشوهرمم.هی با تیکه و کنایه باهام برخورد میکنن ناراحت شدم.دلم گرفت.بعد یهو حس کردم دندونم لق شده با دستم گرفتم کنده شد.دوتا دندون جلو دهنم قسمت پایین.گذاشتم کف دستم تمیز و سفید بدون یه زره خون یا چیزی.تعبیرش زده بود.بزودی صاحب خواهر برادر یا فرزند میشین.از مامانم ک گذشته واسه فرزند.خدا باز یه کور امیدی تو دلم روشن کرد
نه اونجوری نگو فدات بشم.بستگی به تربیت داره.من خواهرشوهربزرگم اونقدر بچه هاشو لوسو احمق بار اورده که پسرش۱۸سالشه بامامانش بحثش شده بود اونقد باچوب مامانشو زده بود دستش از چندجاشکسته بود سرش شکسته بود.اصن وحشتناک.بچه خوب و بد تو هرزمانی پیدا میشه.بستگی به تربیت داره.انشالله ازاون خوباش قراره قسمت منو تو بشه کمم براشون زحمت نکشیدیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
