دیشب کلا نخوابیدم.
بچه ها خوابن بودن ، هی نشستم فیلم دیدم و کارهای عقب افتادموکردم.
البته بچه ها دیر خوابیدن.ساعت ۲.
تا ۵ بیدار بودم.بعد رضا رو صدا زدم برای نماز،
بعد نشستم براش خلاصه فیلمایی ک دیده بودم رو تعریف کردم و کم کم از فیلم ها رسیدیم ب خاطرات خودمون .
تا۶ونیم حرف زدیم و خندیدیم.
محمد دوبار بیدار شد برای دستشویی رفتن.
بعد من یککمی پیش بچه ها خوابیدم و هردو رو شیر دادم.
رضا رفت نون بخره، اما زود نیومد.ساعت ۱۰ اومد با نون .و گفت ک تا نیم ساعت دیگه میان دنبالش ک بره فرودگاه.
پاکتی شلوارش باز شده بود.
فورا با لایه چسب و اتو درست کرد.
از دیشب براش ساندویچ درست کرده بودم.
دادم برد.
خودمم نشستم با نون بربری تازه صبحانه خوردم و رفتم پیش بچه ها.
بچه ها چون دیشب دیر خوابیده بودن ، تا ۱۱و نیم کم و بیش خواب بودن.
و منم خوابیدم کنارشون .البته بماند ک چندین بار شیرشون دادم و پوشکشون رو عوض کردم.
بطور عجیبی خیلی خوابم نمیاد.
ساعت ۱۲ بچه ها رو آوردم بیرون.توی نشیمن.
یک کم باهاشون بازی کردیم.
رضا قبل از رفتن ، برای محمد کتر بالشتش خوراکی گذاشته بود.
محمد اونا رو همراه صبحانه ای ک براش آورده بودم خورد.
بعد بستنی خورد و نهایتا برنج درست کردم و با قرمه سبزی براش آوردم.
خودم با تاخیر ناهار خوردم.
بچه ها امروز یک کم اذیت بودن.
علی چند بار بالا آورد.
آریو نق داشت.
انگار باباشون نبود اینام ناراحت بودن.
محمد یه ریز کارتون دید.
تا بعداز ظهر .
ولی تا آب میخواست یا دستشویی میخواست بره میومد میچسبید ب من میترسم.