ما تو یه ساختمون هستیم...ی چند روزی هست ک پسرم۱۰سالشه از برادرشوهرم سرماخوردگی گرفته چون اکثرا پیش عموش هست . امروز پسرم ک خواسته بره خونه مادرشوهرم درو قفل کرده گفته نیا اینجا کرونا داری مارو هم مریض میکنی ...بعد شب قبلش ما رفتیم برا پسرم کفش گرفتیم حالا عی داشته میگفته ک اینا از بس رفتن گشتن کرونا اوردن
عزیزم بیشعوری نیست رعایت کنید اگه خدایی نکرده یک درصد کرونا باشه و مادرشوهرت بخاطر کهولت بدنش جواب نده چی؟
کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!