من واقعا بعد زایمانم پی بردم وقتی ک با شکم پاره اومدم خونه کسی نبود یه لیوان آب بده دستم.یه شبو خواهرم با منت موند پیشم شب اول فرداش رفت.
خودم بلند شدم بااون وضعم ب کارام رسیدم نه مادری نه خواهری هیییییی.
اوف ف ف تا دلت بخواد ..... همیشه پی بردم
وااا چرا اخه
اره من
همیشه
اما یاد گرفتم خودم حال خودمو خوب کنم
من حرفهامو به هیچکس نمیگم هیچکس هیچکس 😔😔😔
فقط خدا
موقعی که قهرکردم و به خانوادم پناه بردم و بدترین رفتار باهام شد و یه جورایی بیرونم کردن😑
شبایی که دختر چندروزه م گریه میکرد ومن بلد نبودم آرومش کنم ،به یاد مادر خدابیامرزم فقط گریه میکردم
اون شبا رو هیچوقت یادم نمیره ،دردم یکی نبود،دوتا بود
امشب😔بی کسی و بی تکیه گاهی خیلی سخته
الهی.....
واقعا تنهایی
چرا مادرت پیشت نموند
ایشالله خدا همیشه پشت و پناهت باشه و محتاج نباشی
من چندساله خودم تنها دارم با بچه ناتوان سر میکنم یه بچه کوچیک هم دارم،
با اینکه‌کنار مادرشوهرم زندگی‌میکنم
کلا احساس تنهایی دارم ولی چند وقت پیش حالم خوش نبود ب یه کسی گفتم اینقدر سریع زنگ زد تا حالمو خوب کنه که یادم نمیره واقعا با اینکه نمیتونستم باهاش صحبت کنم و منم آدم خاصی نبودم براش
دمش گرم
الهی عزیزم، ایشالا خدا فرزندتو برات نگه داره میشه مونست، بله از بچگی تا الان موقعی که باید کارای خونه رو میکردم، مامانم مریض میشد ازش نگه داری میکردم، زیر بارون دنبال ماشین بودم برای اسباب کشی، هیچ کسی ضامنم نشد برای ۵ م پول
اره.البته من بابا و مامانممامان دور از جون جونشون هم میدن اما با همسرم ب مشکل خوردم نمیتونم با هیچی حرف بزنم.جلو همه فقط خوبیش میگم.هرکی می‌بینه فک میکنه زندگیم عالیه و روبراه.اما خیلی سخته عشقت یهو عوض بشه و درکت نکنه و بگه من هیچ تغییری نکردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
