خانما شوهر من اینجا نیست کلا ایران نیست
هر شب راس ساعت هفت تماس تصویری میگیریم
اما امشب ساعت هشت زنگ زد
ما هم پدر مادرم اومده بود پایین بودن بچه ها رفتن پایین منم داشتم حاظر میشدم که برم زنگ زد
یکم حرف زدیم و سوار آسانسور شدم اینترنت قطع شد
بعد که پیاده شدم باز وصل شد
بچه ها تو کوچه شلوغ میکردن گفتم کاری نداری دیگه من برم اونم با روی خوش و خندون گفت نه و خدافظی کردیم
الان پیام داده
من اونجا نیستم یه دلخوشیم حرف زدن با شماست
که اونم بیرون اونقدر برات ارزش داشت که نتونستی دو دقیقه حرف بزنی فوری قطع کردی
نوشته توضیح نمیخوام نمیدونستم اینطوری هستی