2777
2789
عنوان

گودبای پستونک😀

145 بازدید | 20 پست

پسرم دو ماه دیگه دوسالش میشه

خیلی ب پستونک وابستس

چطور میتونم راحتتر از پستونک جداش کنم؟

اگه تجربه ای دارید ممنون میشم بگید

بنظرتون بهترین سن برای جداشدن از پستونک کیه؟

آرزو میکُنم حالِت مثـِ ذاتِت باشه😊

من یادمه بزرگ بودم پستونک میخوردم

ازم که گرفتنش تاچندسال انگشت شصتمو میخوردم😄😄

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

از اول نباید عادتش میدادی خواهر

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!
من یادمه بزرگ بودم پستونک میخوردم ازم که گرفتنش تاچندسال انگشت شصتمو میخوردم😄😄

وای نههه😢

یعنی بعدش این مرحله هم هست؟شصتتو چطور ترک کردی؟😀

آرزو میکُنم حالِت مثـِ ذاتِت باشه😊
وای نههه😢 یعنی بعدش این مرحله هم هست؟شصتتو چطور ترک کردی؟😀

انقدرمامانم فلفل زد تا تونستم ترک کنم

حالا عاشق فلفلم😋😋😄😄

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
شیر شبو خودش ترک کرده شبا توی خواب شیر نمیخاد

جلوی خودش پستونکو یکم پاره کن .بعد با هم بندازین تو چاهی رودخونه ای یا جایی بگو هاپو خورد.دختر من اینجوری قانع شد.دیگه نمیخواست.ازش میپرسیدم ممه کو میگفت هاپو خورد

چند بار تلخ اش کن، بزار چندش اش بشه، دختر من خداروشکر ۳ ماهگی پستونک گرفت ۵ ماهگی انداخت کنار

با صبر تلخ کنم؟آخه خیلی تلخه 

دلم نمیاد😅😅

چیز دیگه ای نیس تلخیش کمتر باشه؟

چ خوب ک زود انداخت کنار

هم شما راحت شدید هم خودش

آرزو میکُنم حالِت مثـِ ذاتِت باشه😊
تجربه ای ندارم ‌ولی یه جا خوندم ‌پستونک رو خراب کنید تا مکیدنش سخت بشه مثلا با سوزن سوراخش کنید

نه فایده نداره

پستونکش پاره شده بازم میذاره دهنش

آرزو میکُنم حالِت مثـِ ذاتِت باشه😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792