2777
2789
عنوان

منت گذاشتن خانواده شوهر

1447 بازدید | 80 پست

سلام دوستان ما با پدرشوهرم اینا قراره یه وام صد میلیونی برداریم نصف نصف ، روز اول قرار شد چون من بانک اشنا داشتم کارای بانکیشو من انجام بدم واسه ضامن هم بانک گفت دوتا ضامن بیارید ،ماهم دایی های شوهرمو بردیم واسه ضمانت اما چون اینا قبلا واسه مادر شوهرم اینا ضامن شدن و مادر شوهرم اینا قسطاشون عقب بود بانک ضمانت این دایی ها رو قبول نکرد حالا بانک بهم گفته چون اشنایی یه ضامن فقط بیار صد میلیون وام رو باهمین یه ضامن بهتون میدم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو

دوستای گلم دخترم از عکس پروفایلم قضاوت نکنید من و یه دنیا عشق ب کره و ادماش  KANG TAE YOON ♡ YOON GYUN SANG ♥عاشق چشمای بادومیشون عشق فقط زل زدن ب دیوار 😶😂ی وقتایی شاد و وقتاییم غمگین 

تایپ شد لایک. کم

طوطی و کلاغ هردو زشت آفریده شدند،طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا،امروز طوطی در قفس است و کلاغ آزاد... پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی! هرگز به خدا نگو چرااا؟

حالا من دیروز به مادر شوهرم گفتم شما برید اقساط عقب افتاده ای رو که دایی واستون آمن شده رو بدید تا بتونیم دایی رو ببریم واسه این وام صد تومنی ضامن بشه و پول و برداریم ،حالا پدر شوهرم دیشب میگفت من ندارم ببرم قسط  و بدم برید یه ضامن دیگه پیدا کنید اصلا از اول اشتباه کردم کارو سپردم به تو باید خودم میبردم یه بانک دیگه اگه خودم میبردم باهمین ضامنا قبول میکردن این چه اشنایی بود که توداشتی

اصلا ضامن نبر

بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام  و روزی از خانه ام  می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است.                کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍                                                                       
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792