من ۷ ساله عروسی کردم که خانواده شوهرم دریغ ازهزارتومن.تامون بچه دارشدم که بچم مریض شد وبستری حتی ملاقات وزنگم نزدن تواین مدت طولانی.مااومدیم اینایک بارم دعوت نکردن بریم خونشون.بعدپدرشوهرم قهرکردکلا توهمه مناسبات که کمک نیازه قهره.عروسی ماشین خریدن حاملگی.بچه داری کلا بعدمادرشوهرمم میومدولی اصلا به بچه دس نمیزد واصلاحرف نمیزدبامن فقط شوهرم شدنی دورویی کامل سرهمین ماهمش دعوا دعوا تا دوسال بعدمن حتی افسردگی گرفتم داروخوردم خلاصه .حالابابای خودم باشوهرم خوب رفتارنمیکنه خدایش شوهرمم خوبه ولی بابام بااون دامادمون که اصلا حساب نمیکنتش خوبه.وکلی احترام میکنه.ولی به پای شوهرمن حتی بلندنمیشه.حالاشوهرم یادگرفته ازمن هی میگه بابات چی کردچطوری برخورد کرد.رایت میگه. ولی میره رومخم اینوبنظرتون چیکارکنم.ماباخانواده شوهرم قهریم هنوز یعنی اونانمیخوان بریم حالامیترسم یکارکنه باخانواده منم قطع بشیم.کم
من اگر باشم طرف حقو میگیرم
چطور به شما بی احترامی شد قطع رابطه کردی ولی به شوهرت بی احترامی بشه مشکلی نداره؟!
دور خانواده هارو خط،بکشین باهم حال کنید بابا..ــ
با هر دو خونواده تا اطلاع ثانوی قطع کنید
عزیزم خیلی درگیر خانواده هایی.میدونم نمیشه به بعضی چیزا فکر نکرد اما خودتو با فکر کردن به گذشته اذیت نکن.مهم اینه که شخص اول زندگیت یعنی همسرت انسان خوب و شریفیه و باهاش خوشبختی.
به مامانت بگو با بابات صحبت کنه
اصلا هم نگه که شوهرت گفته
بابا ها وقتی پای زندگی بچشون در میون باشه شاید تغییر داد اخلاقشو
خیلی گفتم بیچاره مامانم صدبارگفته ولی انگارلج میکنه بخدااونیکی دامادازاول عروسی پوستشونوکنده.هر۴ماه یه شام میده نمیزاره خواهرم خونه مابیاد فقط هفته ای یبارخونه مامانم فقط.ولی همش دنبالشونه هرچیزخوب بده بهشون میان چه استقبالی میشنه پامیشه ولی شوهرمن میره میادی تکون نمیده بخودش .صدبارمامانم گفته ولی نمیکنه
ببین اصلا دلش نمیسوزه .وگرنه این همه مادرم گفته حداقل درس رفتارنمیکنه خانواده شوهرم اونطوری میکنن من ازسمت خودم زبونم دراز باشه.ی کاری رواول عروسی شوهرم گف به پدرم انجام بدیم همه کاراش بامن پدرم قبول نکردحالاهمون کاروبادامادمون انجام دادهمه چیزش باخودش واقعا شوهرم ناراحت شد حتی دل خودم شکست.بین اون دامادمون خیلی خیلی خواهرمواذیت میکنه تازه عروسه ولی بجای گوش پیچی.هی خدمات میده به دامادوخانوادش
هیچی بخداشوهرم خیلی خوبه ببین مالی کمک میکنه .اولاتوکارکمکش میکرد.نمیدونم احساس میکنم حسادت میکنه چون شوهرم به مامانم کمک میکنه همه کاربراش میکنه.یاخیلی ازاول احترام گذاشته دوربرداشته.یاباخانواش قهره فک میکنه بیکسه نمیدونم بخدا
