من و شوهرم باهم رفیقیم خیلیی و این حرص خانواده شوهرمم رو در اورده
من زبون دارم ولی اینقدر به یکی خوبی میکنم که پرو میشه
خانواده شوهرم از اینان که شوهرم مریض شه میگن زنش زن نیست زن گیریت نداره و همه چی و کلا میندازن گردن من و ایراد میگیرن
من اوایل مثه خودشون تو روشون جواب میدادم و به ضررم میشد و شوهرم آسیب میدید ولی الان مثلا پا میشم همه جمعن غذا میبرم اونجا میگم خواهرت دوس داره بعد اونا بیشعورن حتی یه تشکرم نمیکنن شوهرم ناراحن میشه میگه حق نداری براشون آشپزی کنی یا اینکه وظیفه عروس میدونن ظرفارو بشوره چندبار جلو شوهرم انجام دادم و بهش گفتم ببین من تو خونه خودمون ظرف نمیشورم اینجا به خاطر تو میشورم از اون روز دیگه نمیزاره ظرف بشورم خونشون
البته من خیلی هوای شوهرم و دارم با قربون صدقه باهاش حرف میزنم جلو خانوادش به شدتتتتتت بهش احترام میزارم و دورشم همش خانواده شوهر من حتی بارداری رو تبریک نگفتن
من جدیدا این سیاست هارو دارم و تونستم دخالت های خانوادش و کم کنم و حدود 2ماه قطع ارتباطم باهاشون