2777
2789
عنوان

خانومهای تبریزی

769 بازدید | 72 پست

سلام دیگه خسته شدم از بس تو این سایت تو اون سایت تو تلگرام تو دیوار شیپور شرکتهای پرستاری اگهی دادم 

تو این شهر به این بزرگی یه نفر پیدا نمیشه به داد من بدبخت برسه 

حاضرم حقوق یه کارمند رو بدم تا یه نفر فقط. وقتی اداره ام از ساعت 7 صبح تا 2 ظهر پیش دخترم که ده ماهشه بمونه فقط پیش دخترم باشه کار دیگه لازم نیس انجام بده 

به خدا جایی ندارم بذارمش 

دیروز تو این وضعیت کرونا مجبور شدم با خودم ببرم اداره 

اداره ماهم که مرکز ویروسه

به خاطر رضای خدا کمکم کنین یه نفر خانوم مسن و قابل اعتماد پیدا کنم 

حق شیرینی شما هم محفوظه هر چی بخواین درخدمتتونم

فقط کسی باشه که بتونم دخترمو که همه زندگیم و دار و ندارمه و بسپارم بهش

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم

ای وای خدا خانومتونو رحمت کنه الان خوندم چه اتفاقی افتاده 

اخه نمیشه به هرکسی اعتماد کرد که

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون خدایی هست آری ، و چه زیبا نوشته بود همواره با خود تکرار میکنم، امیدی هست ؛ چون خدایی هست خدا
ای وای خدا خانومتونو رحمت کنه الان خوندم چه اتفاقی افتاده  اخه نمیشه به هرکسی اعتماد کرد که

خوب چاره ام چیه

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خوب چاره ام چیه

دارم فکر میکنم ببینم کسی و میشناسم یا نه 

من از همکارام سراغ پرستار میگیرم اگه کسی بود بهتون اطلاع میدم

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون خدایی هست آری ، و چه زیبا نوشته بود همواره با خود تکرار میکنم، امیدی هست ؛ چون خدایی هست خدا

طرفای رشدیه

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم
خانیمیزن دا بیر کسی یوخده؟

رفت و امد نداریم باهاشون

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم
رفت و امد نداریم باهاشون

خدا رحمتشون کنه.ناراحت شدم

باید حتمآ خانوم مسن باشه؟

اگه یه دختر 28-29 ساله باشه که بچه داریو کامل بلد باشه چی؟ من یکی از دوستام هست دنبال کاره. هی بمنم میگه تو اداره تون نیرو نمیخوان. به ایشون میتونم بگم.خیلیم مهربونه

انشالله طعم خوشبختی رو بچشید با دخترتون😔😔😔

تو حق نداری ب چیز های منفی فکر کنی ...تو از جنس خدایی   و خدا سرشار از انرژی مثبته                                          لبخند بزن دوستم :)            
خدا رحمتشون کنه.ناراحت شدم باید حتمآ خانوم مسن باشه؟ اگه یه دختر 28-29 ساله باشه که بچه داریو کامل ...

مسن باشه بهتره خوبیت نداره یه خانوم جوون رفت و امد کنه تو خونه ادمی مثل من که خانوم نداره

خودم 32 سالمه خانومم 26سالش بود 3سال پیش ازدواج کرده بودیم دخترمون 27 شهریور 98 به دنیا اومد خودم کارمند بانکم زندگی خیلی خوب و شیرینی داشتیم تا اینکه تو 23فرودین همین سال خانومم از سر کار اومدنی یه موتور سوار زد بهش وبعد 10روز عمرشو داد به شماها.منم تو زندگیم خیلی سختی و تنهایی کشیده بودم چون منم مثل دخترم تو سه سالگیم مادرمو از دست داده ام و هیچ خواهر و برادری ندارم پدرمم توسال 86 فوت شد و منو تنهای تنها گذاشت با خانومم که پرستار بود تو بیمارستان بستری بودنی اشنا شدیم وقتی دید هیچ کسی رو ندارم خیلی بهم میرسید تا اینکه یه روز خودش بهم پیشنهاد داد و ازدواج کردیم زندگیمون از همون اول خیلی خوب بود یه بار هم باهم قهر نکرده بودیم و همیشه میگفتیم و مخندیدم موقع بارداریش هم انگار همه دنیا رو بهمون داده بودن با خودم میگفتم همه روزای سخت و تنهاییم تموم شد و الان دیگه خوشبخترین مرد دنیام تا اینکه عید همین سال رفت و ما رو تنها گذاشت به خدا اگه دخترمون نبود نمیتونستم یه ثانیه هم دووم بیارم ولی به خاطر دخترم مجبورم قوی باشم حالا هم از شما دوستا و خواهرهای خانومم میخوام کمکم کنین تا خواهر زادتون رو به نحوه احسنت تربیت و بزرگش کنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792