2777
2789

من فروشنده لوازم ارايش بودم چندتا مغازه اونورتر سوپري بود رفتم ش بخرم شوهرم اونجا بود ديدمنو وبقيه داستان

سوپر ماركت هم براي پسرعموش بود

بچه بودم از هیولاها میترسیدم بزرگ شدم فهمیدم آدما ترسناک ترن😔🖤

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

با مامانم اینا رفته بودیم ناهار سفره خونه فامیلی بعد داشتم قلیون میکشیدم دیدم اونم ازاونور داره نگا نگا میکنه هی بهم اشاره کردیم و تو اون شلوغ پلوغی داشتیم از سفره خونه میومدیم بیرون بدوبدو از صندوق دار کاغذ گرف شمارشو نوش دادبهم بعد ۷ماهم اومدن خاستگاری

حس قشنگیه وقتی عشقت بشه بابای بچه ات😍
موقع ثبت نام دانشگاه سرش خورد به یه تابلویی ک اویزوون بود از خنده افتادم کف زمین😁

😂😂😂

درلبخند یع دختر هزار کلمه پنهان است....                                مهم نیست که ما ب اجدادمان افتخار میکنیم مهم این است ایا انها به ما افتخار میکنند!!!!                                                      https://harfeto.timefriend.net/16231663520001 لینک چالشم حرفی درد دلی انتقادی چیزیی دارین بگین                                                  

عمه م کارمنده دانشگاهه

سالی که من کنکور داشتم یه روز رفتم تو دانشکده پیش عمم که بعدش باهاش برم خونشون

ایشون اومد دفتر عمم ازش فرم اشتغال به تحصیل گرفت

بعدش که من رفتم بیرون گوشیمو جواب بدم کارش تموم شده بود از اتاق اومده بود بیرون

بعد بهم گفت که من رتبم خیلی خوب شد سال کنکورم و میخوای بهت مشاوره تحصیلی بدم؟😂😐

دیگه شمارمو گرفت و مشاوره بهم داد بعد از کنکور هم حرفشو بهم زد و گفت که عمدا بهت گفتم مشاوره بهت میدم که یجوری وارد زندگیت بشم😐😐دیگه دوست شدیم دیگه🙈

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز