خیلی امشب حالم بده، هیچ وقت فکر نمیکردم ک تاپیک اولم، این باشه....
پدرشوهرم باغ داره، ووقتی یه تیکه زمین بوده شوهرم خییلی بهش کمک داده ک باغ بشه، بعدم قرار شده بجا دستمزد سرعقد نیم دنگشو بهش بده ک نداد.....
حالا ک بزرگ شده درختاش و بارور شدن و محصول میده تا ما یه سبدشو میچینیم روترش میکنه ک بسه، میخواین بفروشین مگه؟ بقیه هم هستن و فلان
درجاییکه پارسال میوه ها ب درخت گندید و نزاشت شوهرم بچینه....
شوهرم هر سری چشم پوشی میکرد ولی امشب دراومده گفته بود ک تو کارگری واسه مردم میکنی، واسه مردم نوکری میکنی و چیز مفتی میبری(یعنی واسه بابای من) درجاییکه داشت واسه خودمون میچید و اصن بابای من نوبر هر میوه ای رو صندوقی میخره
خلاصه من نبودم و با شوهرم کلی بحث کرده بودن اینقدد ک مادرشوهرم عصبانی میشه و سرشون داد میزنه، تا نشستیم تو ماشین شوهرم گفت من دیگ اینجا نمیام، خیلی بهم توهین شده و.......