سلام خانما
دیشب بین منو شوهرم بگو مگو پیش اومد که باعث دعوا والان قهر شوهرم شده
ماجرا از این قراره که دیشب از ساعت نه شب میره بیرون تا سه نصف شب برمیگرده بهش گفتم کجا بودی حداقل زنگ میزدی
یه وقت نگی زن ودوتا دختر تنها تو خونه دارم
تااینجوری بهش گفتم شروع به دادو بیداد کرد
به تو چه من هرجا بخوام میرم به خو هیچ ربطی نداره اگه یه دفعه دیگه هم موقع بیرون رفتن بهم گفتی کجا میری میدونی چیکارت میکنم
به برادرم زنگ زد بیاین خواهرتونو ببرین
بازجوییم میکنه ایندفه به شما زنگ زدم دفعه ی دیگه دندوناشو تودهنش خورد میکنم
برادرم چقد ناراحت شد گفت دعوای زنو شوهریه به من ربطی نداره به من دیگه زنگ نزنین وسط دعواهاتون
هروقت آروم شدی زنگ بزن گوشیو قطع کرد
منم اینقد گریه کردم اینقد خودمو زدم سرمو محکم کوبوندم به دیوار از این اخلاقا وبی احترامیاش
الانم باهام قهرکرده دخترامو برد ورفت خونه مادرش دختر بزرگم بهش گفت میخوام پیش مامانم بمونم نمیام یه دادی سرش زد بیچاره دخترم بغض کرد بیصدا اشک ریخت
از وقتی رفتن تاالان دارم گریه میکنم
نمیدونم چرا دیشب اینکارو کردوالانم قهره با اینکه حرف بدی نزدم
شمابااین ماجرایی که تعریف کردم میگین یعنی من مقصر بودم پیش قدم بشم برا آشتی یا سرسنگین بمونم