خیلی تنهام. نه میتونم با همسرم سر این موضوع درد دل کنم چون میترسم غرورم بشکنه. نه با خواهرم و مادر حرف بزنم چون فکر میکنن حسودم. ما قبل عید یه زمینی داشتیم که به خاطر نیاز مالی فروختیم. بعد عید همه چی چند برابر شد. منم خیلی از این موضوع ناراحت بودم که کاش بعد عید میفروختم. پدر من هم کنار زمین ما زمین داشتم. حالا هر وقت منو میبینه با ذوق طوری که من ناراحت بشم میگه زمین آنقدر رفت روش. هردفعه اینکارو میکنه. بخدا از اینکه زمینش گرون شده ناراحت نیست ایشالا صد برابر بشه. از این ناراحتم که از قصد میگه. منم تو این شرایط مالی روز و شب ذهنم درگیر اون زمینه که از دست دادیم. بابام هم بدترش میکنه