شوهرم خیلی عصبیه اصلا نمیشه باش حرف زد حتی خانواده خودشم تا باهاش حرف میزنن سریع دعواش میشه باهاشون.دو هفته ای میشه که دیگه خیلی بدتر شده چون قبلا زیاد بهم خیانت کرده حالتاشو میدونم چطوریه این سری با کسی نیست ولی عصبیه دیگه سر کارم میره و مشکل مالی فعلا نداریم البته بدهی زیاد داره به خانوادم اما هرچی طلا خانواده خودم بهم هدیه داده بودن و سرویس طلایی که سر عقد بهم دادن خانوادم همه رو فروختم و بدهیای شوهرم و دادم در صورتی که فقط از روز اول یه حلقه ازدواج خریده و دیگه هیچی ندارم حالا این سری واسه پول پیشمون باز خواهرم کمکش کردن منم یه گردنبند واسم مونده بود بش دادم تا شوهرم دیگه بدهیش صاف بشه شوهرم عصبی یه ماهه میگه چرا گرفت اخه خواهرم مجرده و پول گوشیشو داد من پول پیش بدم شوهرمنم که تا قرض میگیره دیگه نمیتونه بده .حالا دیگه خونه مامانم نمیره بابامم 9 ماهی میشه فوت کردن خیلی روحیم خرابه دست بزن داره دیشب داره به خدا و پیغمبرو و اخوند فحش میده میگم به کفر نگو همین کارارو میکنی رزق و روزی ازمون بریده میشه میگه مگه اخوندا پدرتن میگم من کاری به اخوندا ندارم به خدا و و معصوم فحش نده تو راه همش فحش میده از صبحش سرم داد میزد میرفت و میومد یا توهین میکرد و من جواب نمیدادم یا پشت خانوادم حرف میزد مثلا میخواست دیروز بگه پیاز زیاد نریز توی غذا با دادو بیداد گفت منم گفت دعوا نداریم که اروم بگو میشنوم اصلا نمیتونه اروم باشه همش دادو بیداد میکنه خیلی دیروز بهم میگفت تو گاوی بعدم گفت من نمیتونم دیکه طلا بخرم با این گرونی گفتم مگه گفتم طلا بخر که اینجوری میگی بعد شروع کرد به دادو بیداد و انقدر عصبی شد گفتم متوجه شدم طلا نمیگیری انقدر داد نزن این اوج عصبانیت من بود البته با عصبانیت نگفتم و اروم اروم گفتم زد تو گوشم.کلی فحش بهم داد هی بهم میگه برو خونه بابات یکم از هم دور باشیم ببینم دلم برات اصلا تنگ میشه .اصلا قیافه نداره و اعتماد به نفسش زیاده و همش از خودش تعریف میکنه منم چیزی کم ندارم خانواده خود ش همش از اندام و چهرم تعریف میکنن تقریبا هر هفته خانوادشو با وجود دو بچه شیرخوار خونمون دعوت میکنه و منم خیلی خوب ازشون پذیرایی میکنم و دوستشون دارم هیچ وقت پشت خانوادش حرف نمیزنم اگه یه بار فقط یه بار از یه نفر خواهر شوهرام ناراحت بشم و بیام بگم که این حرف ناراحت کرده منو اون شب تا صبح باید کتک بخورم به خاطر همین چند سالی میشه دیگه هیچی بش نمیگم چون راز دار نیست و شنونده عاقلی نیست همون موقع توی دعوا میره به خانوادش میگه مثلا اگه از جاریم ناراحت باشم میره به خانوادش توی دعوا میگه فقط به خاطر بچه هام پیشش موندم خیلی از خود راضیه.منم سعی میکنم باش جدل نکنم اول منطقی منظورم و میرسونم جواب نداد کارم،دیگه ادامه نمیدم جدل باش نمیکنم .میخوام یه مدت برم خونه مامانم احساس میکنم زیاد پشتش بوداصلا منو نبینه همیشه طلبکاره و سریع منو میزنه.