😹😹😹😹
بعله درسته ادما باهم فرق میکنن یا با بحث یکی با مظلوم نمایی
ولی اونی ک دگ خسته شده و حوصله و کشش بحث و دعوا نداره فق ی مذرت خاهی کنه حله
البته مونده ب طرف مقابل بقول شما...
خداروشکر ک تونسی از پسش بربیای عزیزم😍
ایشالا این دوستمونم بتونه مشکلشو حل کنع و همچنین خانومایی مثل این دوستمون ایشالا مشکلشون هرچی زودتر حل بشه😍
همسرت فامیل دور نیست؟
اگر در بند در مانی درمانی
واي منم استرس دارم از دستش. نميدوني يه بار رفتم بيرون ، بيرون بهم زهر شد از ترس ايتكه چيزي تو خونه روشن نمونده باشه. حالا من هر دو روشو ميرم ببينم چه جوابي ميگيرم . مشاور بهم گفت شوهرت وسواس داره همين . هيچ كمكي نكرد هيچ راه حليم نداد. والا شما و وsyesi بيشتر راهكار دادبن
چقدر ما خانوما مظلومیم
من خودم یه مقدار وسواس دارم اصلا شوهرم حالیش نمیشه من میخوام یه جا بخوابم استرس میگیرم در رو نبندم
حتی یه دفعه از خواب میپرم ولی خیلی وقتا زورم میکنه در باز باشه
یا مثلا این گیرای الکی که میدن به منم خیلی چیزا میگفت منم همش در استرس مثلا اینقدر به وسیله های توی کیفم گیر داده هر 5 دقه یک بار میرم بیرون باید چک کنم همه چیز باشه
البته من کلا ادم لجبازیم 80 درصد مواقع یه چیزی بگه میگم نمیخوام ولی اونم زورگوعه اخر مجبورم میکنه
ببین حتما تو خونشون از بچگی رو این چیزا حساس بودت عادت کرده منم مامانم خیلی حساسه همش با خودم میگفتم من دیگه اینقد حساس نمیشم الان دو روز برم جایی دیوونه میشم باید همه چی مرت باشه و تمیز چراغ اضافی زوشن نباشه لباساهم جایی نیفتادهدباشه عادتع دیگه
هوف واقعا خیلی مظلومیم اگ ی نفر فق ی نفر میگف زندگی مشترک اینجوریه من یکی عمرا ازدواج مکردم...
منم دیروز بهش میگم سیب زمینی بخر میگ میخای چیکا
گفتم میخام بزارم تو کمد لباسام 😐🤷♀️
اصن ی گیرای الکی ی سوالای مسخره ای میپرسههه
ی مدت هرچی از غذاش در میومد میگفت از قصد میندازی منم از لجم میگفتم اره میگفت میری تو کوچه ی مشت سنگ میاری میندازی تو غذای من
حتی مامانشم درست میکرد از غذاش سنگ درمیومد
انقددد بحث میکرد منم لج مکردم جوابشو میدادم بحث و دلوا میشد
ولی الان هرچی میشه میگم باشه حق باتوعه ببخشید مذرت دگ تکرار نمیشه
میدونی من این طوری نیست هر روز یه چیز جدید پیدا کنم من کل مشکلم با در اتاقیه که توش هستم باید بسته باشه والا استرس میگیرم
البته چون رو صدا هم خیلی حساسم واسه همین دوست ندارم جایی هستم صدای تلویزیون و این طور چیزا بیاد وقتی خودم استفاده نمیکنم
این طوری هم نیست بگم مثلا چند ساله این طوری شدم
من از تقریبا دبستان که یادم میاد همین بودم
بعدم همه ی مردا یه بدی دارن منم دلم از شوهرم خونه چکار کنم
چقدر خوبه میتونی کوتاه بیای من نمیتونم همیشه باهاش دعوا دارم لج دارم چون کاراش از یادم نمیره
مثلا خیلی سرده تو رابطه من یادم میفته حالم بد میشه الان زنگ بزنه مثله سگ بهش میپرم
اینقدر بی شعوره نمیفهمه
بعد میگه من چرا هر دفعه میبینمت پاچمو میگیری
ولا ورشکسته که هست کوفت هم برام نمیخره
تو خونه ننش که زندگی میکنم
وسیله خونه هم که تداریم فشار کنکورم رو خودم هست
فشار جنسی هم روم هست روانی شدم دیگه
یه گیرای الکی هن میده
ماماتش تميزه ولي من خيلي بيشتر، انتطار داره خونه هميشه جوري باشه كه مهمون در زد اومد تو . هيچ كاري لازم نباشه كه بكني، الان واقعا خونمم هميتطوره. ببين مثلا من خيلي حموم ميرم و اسپري استفاده ميكنم و لباس عوض ميكنم خودشم اينو قبول داره و ميگه يكبار كار كرده بودم كثيف شده بودم سريع گفت برو حموم كثيف شدي، يعني در اين حد ايرادگيره. تازه خودشم به خودش افتخار ميكنه. ميگه گفتم تو كه هميشه تميزي چرا اين دفعه هم تميز نياشي ،. يعني داشت مثلا از اخلاقاي خوبش تعريف ميكرد اينو گفت . بنظرش خيلي ادم باحاليه كه سريع ايراد گرفته
😵😵😵والا عزیزم منم دگ بعد ۶.۷سال اینجوری شدم
میدونی بد ی مدت دگ ادم مغزش نمیکشه ادم نمتونه تحمل کنه بحث و دعوارو
من تو بچگی بااین اقا اشنا شدم ۴سال نامزد بودیم دوساله ازدواج کردم
دگ تازه امساال تونستم اینجوری شم
چون واااقن دگ اصلاااا تحمل ندارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
