بچهها ...قبل ازدواجم ، دوره دانشجویی پدر بزرگ و مادربزرگم خرج من و میدادن...بعد اون مرحوم شد و منم ازدواج کردم...مادربزرگم با اینکه ازدواج کرده بودم ماهانه یه پولی برام میریخت که اگه چیزی دوس داشتم وشوهرم پول نداشت بخرم تا ایشونم آلزایمر گرفت و پولا افتاد دست عمهم... الان یک سالی میشه که عمهم هم اون پول و میریزه...ولی دیروز وسط حرفاش گفت اخلاقیات خیلی مهمه ....آدم نباید از دیگران سواستفاده مالی کنه...به نظرتون خودم الان باید پیشنهاد بدم که دیگه اون پول و برام نریزه؟
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
نه! پدر من قبل پدر خودش مرده...نمیدونم از نظر حقوقی منم جزو ورثه هستم یا نه؟ خیلی لازمش دارم پول و چون شوهرم معلمه و خب خیلی کمکخرجمه اون پول ولی به غرورم برخورده...اینم بگم در مقایسه با پولی که مادربزرگم داره اون پول ناچیزه و در زمان هوشیاریش خودش برام پول و میریخته...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
نخستینبار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همهچیز و همهکس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم.این است نظام عشق؛ هیچ بودن...
و خدایی که به شدت کافیست♥️ دل بسپار به حکمتش🍃عاشق کمک کردنم😍من یاد گرفته ام برایِ موفق شدن،هر ثانیه در حالِ تلاش باشم.یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم.یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات هم بجنگم و امیدوار باشم.یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی هایِ بی توقع نیست.و من خوب خواهم بود،حتی اگر همه ی جهان بد باشند،و من امیدوار خواهم بود،حتی اگر یاس و نومیدی،بر پیکره ی عالم،سایه گسترده باشد و من موفق خواهم شد،حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست.من نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم،این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود !