خيلي ناراحتم بچه ها
يك خانواده شوهر سرد و بي روحي دارم. از همون روز اول بعد عروسي بي محلي هاشون شروع شد. به خدا سر هيچي. يكي از خواهر شوهرهام همون روزهاي اول بدون اينكه من اصلا باهاش حرف زدن باشم زنگ زد بهم و شروع كرد به فحاشي.
من از نظر خانواده و تحصيلات از اونها خيلي سر تر هستم و قيافه خيلي خوبي دارم. البته از نظر ديگران.....
ولي فكر نميكردم اينها براشون مهم باشه و فكر ميكردم باعث افتخارشون هم هست.
من خارج هستم و وقتي ايران ميرم انگار اصلا وجود ندارم. اولا تو اين مدت كه اينجا بودم دريغ از يك تلفن . به شوهرم اگر زنگ بزنن و من پيشش باشم يك چند كلمه اي حرف ميزنيد خيلي هم رسمي.
ايران هم ميام شايد يكبار ببينمشون اونم خيلي سرد و خشك.
شما هم خانواده شوهرتون انقدر سرد و بي عاطفه هستند؟
باور ميكنيد كه تا حالًا حتي تلفني با دخترم كه ١٠ سالش هست حرف نزدند؟
خيلي دلم گرفته كه قسمتم اين خانواده هست.
من دكتر هستم و خواهر شوهر عوضي من برام پيام زده دكتر شعور نمياره و شعور به مدرك نيست. فقط هم براي اينكه به شوهرم پيام زده بوده حال و احوال و شوهرم جوابش رو نداده بوده و از چشم من لابد ديده.
اگر هر چي از بديشون بگم باور نميكنيد. شايد فقط تو فيلمها باشه.
الان منم اصلا بهشون تماس نميگيرم . مثل خودشون شدم ولي دلم خيلي گرفته.
أوايل انقدر كادو ميفرستادم و به مناسبتها زنگ ميزدم. مثلا براي تشكر كادو به شوهرم پيام ميدادند و تشكر ميكردند.