خیلی میترسم😞

زندگی9399

عضویت: 1398/12/05

تعداد پست: 8644

😕😕😕

الهی....گاهی....نگاهی(همه زندگیم دخترام)

1399/04/01

|

03:41

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

ویندی

عضویت: 1399/02/26

تعداد پست: 419

واییی من عاشق فیلمش شدم

به امید روزهای بهتر🙇 خدا ممنونم که روز به روز بهت نزدیکتر میشمو  بیشتر پیشرفت میکنم خدایا شکرت که دانشگاه مورد علاقم رو قبول شدم و نفر اول دانشگاهمونم😎خدایا شکرت که بالاخره نیمه گمشدمو با همون مشخصاتی که بهت دادم پیدا کردم 😍  به خاطر افریدنم ممنونم ازت 😍

1399/04/01

|

03:41

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

dokhtar_khoob

عضویت: 1399/02/14

تعداد پست: 1850

نه این کارو نمیکنه

1399/04/01

|

03:41

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

پری__جنگلی

عضویت: 1398/04/17

تعداد پست: 882

1399/04/01

|

03:41

3 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

mahboooobeh5

عضویت: 1398/12/20

تعداد پست: 16115

توهم زدی بگیر بخواب😁

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

1399/04/01

|

03:41

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

s_army

عضویت: 1399/03/22

تعداد پست: 16024

توهم زدی بابا بگیر بخواب

.

1399/04/01

|

03:41

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

ژیناگلمن

عضویت: 1398/12/13

تعداد پست: 205876

نترس بخواب 

بهشون فکر نکن

وقتی با من حرف میزنی رفتار ارزونتو بزار توی جیبت:)                                              هیتلرم خوبه ها، اما من عاشق با پنیه سربریدنای چرچیلم                                                                                                                           https://t.me/Hich_zh

1399/04/01

|

03:41

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

پری__جنگلی

عضویت: 1398/04/17

تعداد پست: 882

1399/04/01

|

03:42

5 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

sleeping___beauty

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/23

تعداد پست: 3023

تا چشامو میبندم میترسم بابام خوابیده

1399/04/01

|

03:42

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

اذرماهی

عضویت: 1397/02/18

تعداد پست: 1600

فیلمش قشنگه؟

برام دعا کنین لطفا🥺🥺🥺خیلی محتاجم به دعا ها و دل های پاکتون🥺🥺🥺دعا کنین مشکلی که دارم حل بشه🥺🥺🥺منم دعا میکنم به حق پنج تن هرچی میخواین خدا بهتون بده🥺🥺🥺(الهم صلی علی محمد واله محمد)❤

1399/04/01

|

03:42

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

میییناااااااا

عضویت: 1398/03/15

تعداد پست: 5788

برو بخوااااب  

این فکرا از بی خوابیهه

  

لطفا واسه نیتم یه صلوات بفرستید :)🌹

1399/04/01

|

03:42

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

pinkworld

عضویت: 1398/08/21

تعداد پست: 30073

نه باباالان دوره زمونه عوض شده 

جونه عمم  

نون و پنیر و پونه                                                              کپک زدیم تو خونه                                                    

1399/04/01

|

03:42

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

ترمه_24

عضویت: 1396/11/02

تعداد پست: 88743

منم فقط اون یه تیکه شو دیدم همه که مثل هم نیستند

خودشناسی DNA plus

1399/04/01

|

03:42

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

mahboooobeh5

عضویت: 1398/12/20

تعداد پست: 16115

توهم زدی بابا بگیر بخواب

من یه بابا کم گفتم😁

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

1399/04/01

|

03:42

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب