بارئسم دعوام شد

 من صندوقدار یک رستوران م رئیسم آدم عصبی چی بگم یه خورده عصبانی میشه دوباره ساکت میشه در کل دمدمی مزاجه....  امروز یه نفر زنگ زد کلی فک زد که مهمون خارجی دارم و اینا نزدیک یه دیقه در مورد نوشابه حرف زد که زرو کوکا باشه حتما منم گفتم زرد بفرس.. حالت نوشابه برده اونجا گفته من گفتم زرد نباشه منم به رئیسم گفتم چه کاریه یه لحظه بگو کوکا مشکی دیگه چرا لقمه رو دور سرش میچرخونه.. یه دفه دیدم این صاب کارم پیش مشتریا هر چی از دهنش درومد بارم کرد خنگی و اینا یهو یه مشتریم اونجا بود شد کاسه داغ تر از اش.. گفت من اونروز زنگ زدم گفتم یع کوبیده بده نزاشته بگم نوشابه بده قطع کرده دو تاییشون دست دادن دست همو منو سنگ رو یخ کردن.. در صورتی که از من خیلی راضیه و همیشه میگه حساب کتابت حرف نداره همه چیزت عالیه اونایی که صندوق دارن میدونن.. ما از دست مردم چی میکشیم من هستم و دو تا خط تلفن مشتریای سالن و حساب کنو بلاخره قاطی میکنی گه گاهی 

خلاصه که اشکم و دراوردن.. منم سه نفر تو سالن نشسته بود گفتم چرا شخصیت منو پیش مشتری خورد میکنه من میرم همکارم کع یه آقا بود گفت بیا اشپزخونه صورتتو بشور صبر کن اخر وقت بهش بگو الان وایسا منم اخر وقت بهش گفتم معذرت خواهی کرد و گفت حق داری ولی کلی گریه کردم اعصابم بهم ریخت.. خداییش بعضی موقها بخاطر یه نوشابه که طرف نگفته مشکی میخوام یا زرد من کلی حرف شنیدم..