امروز دختر خواهرم ۵ سالشه بردمش پارک کودک سر پوشیده بود بعد یه پسر بچه ای بود با مامانش بود فکر کنم دیگه ما تا شب موندیم ساعت ۹ بود دختر خواهرم داشتم لباسش رو عوض میکردم این
پسر بچه رو تاب بود بعد مامان هی میگفت بیا بریم بیا بریم پسره هم هی میگفت نه نه تاب داشت تند حرکت میکرد یهو مامانه دست بچش رو گرفت که از تاب بکشش بیرون تاب رفت عقب دست این بچه ول شد با صورت خورد زمین دماغش پر خون شد بچه جیغ میزد هی همه جمع شده بودن مادرم هی جیغ میزد بالا سرش از اون ور شوهره داشت مادره رو
رو میزد یعنی سکته کردم ☹آخه چرا انقدر وحشی حداقل تاب رو نگهمیداشتی