Parastoomehdiام بچه ها 😀بیاید خاطره زایمانم+عکس گل پسرم

دوتا از دوستامم اومده بودن و اونا هم باهام حرفیدن
اجیمم گفت پرستو؟چقد شبیهته انگار تو بودی کوچولو شدی
مامانمم گوشیو گرفت حالمو پرسید
یکی از دوستامم گوشیو گرفت گفت ب مهدی گفتم هرچی تو تلاش کردی آخرش شبیه پرستو شد😂😂😂😂😂
خلاصه اوردش پیشم اصن چشم ازش برنمیداشتم
دستشو گرفته بودم و نگاش میکردم (این لحظه رو برا همه آرزو میکنم)
بعد ی ساعت اون خانمی ک کارارو انجام میده نیروی خدماتیه اومد دوباره گفت همراهات میگن باز بیارشکاشخودممعکسیباهاشاینپسرخوشگله
اینم بگم پسرت خوشگله بعدا باهاش دردسر داریا
 داشت میبردش من زنگ زدم ب شوهرم گفتم این خانم ک میاد بهش پول بده حتما گفت باشه آجیم گفت مهدی پول اورده از ذوق داده ب آجیم و دوستام و چندتا از پرسنل😅⁦🤦🏼‍♀️⁩بعد آجیم می‌گفت مهدی همش از ذوق اشک پر چشماش بوده گفت وقتی هم داشتی زایمان میکردی رفتم بالاسرش دیدم داره فیلما تورونگا می‌کنه😀

مامام نیم ساعتی ی بار میومد دلمو فشار میداد تا خون و چیزا بزنن بیرون همش میگفت ای دیگه نمی‌خوام بذار بمونه خون ،درد داره فشار میدی گوش نمی‌داد
نافم اینقد درد میکرد کبود شدن بود
خلاصه تا فردا صبح بیمارستان بودم اون ماما اولی هم اومد پسرمو دید و تبریک گفت اونم می‌گفت ب نظر من ک شبیه خودته
ساعت دوازده از بیمارستان مرخص شدم
راستی اون دختره هم ک گفتم خیلی درد می‌کشیده اونم ساعت یازده شب زایمان کرد ،،از ساعت پنج صبح تا یازده درد کشید تنفس بچه ضعیف شده بود بردنش اتاق عمل سزارینش کنن توی اتاق عمل  طبیعی زایمان کرده بود
وقتی زایمان کرد اومد تخت کناری من خیلی دختر خوبی بود
آقا کارن کوچولوی من ساعت ۸و چهل پنج دقیقه ی شب تاریخ ۹/۳/۱۳۹۹ب دنیا اومد
الانم کنارم خوابه
هردیقه ک نگاش میکنم قند تو دلم آب میشه😍😍😍😍😍😍

تموم شد

ببینید چقدر دختر خوبی بودم اینقد زود گذاشتم براتون

حالا می‌خوام با عکس اذیتتون کنم😀😀😀ن شوخی کردم

ولی بچه ها من انقد ک بقیه میگن فعلا نمیگم پسرم خوشگله چون فعلا کوچولوعه بنظرم زشتوی مامانشه😅الان ۱۷روزشه

اینم یادم رفت بگم کلا زایمانم از وقتی ک رفتم بیمارستان تا وقتی که اومد ب دنیا دوساعت و نیم طول کشید

ب قول پرستارا خوش زا بودم

آره ب من گفت کمه دیگه دقیق یادم نیست ۳۳بودم یا۳۲

اگه نگفته حتما نیست عزیزم

چشم خواهر