یاد ی خاطره افتادم . خونه ی ما ی خونه ویلایی قدیمی تو رشت هستش چندماهییه اینجا اومدیم بگذریم یبار من خیلی مریض بودم در حدی ک اصلا توان راه رفتن تا مدتی ازم گرفته شده بود و بزور پام تکون میدادم بهرحال من رو مبل دراز کشیده بودم و فقط تو خونه مادرم بود ک اونم کنار من دقیقا رفت دستشویی !
تا مادرم رفت دستشویی دیدم ی چیزی داره از قسمت پاهای من پتو رو تکون میده و میکشه ! یادمه انقد حالم بود با کلی مکث برگشتم دیدم چیزی نیست
بعدشم ک مادرم اومد بهش تعریف کردم