رفته بودیم تفریح من با شوهرم بحثم شد اونا رفتن بالا ما پایین موندیم بعده پنج دقه اشتی کردیم از بحثا زیاد داریم ما اونا اومدن پایین مثه اینکه مادرشوهرم گفته بوده همش ادبار میریزه دیگه با شماها نمیام تفریح این حرفا جیگر شوهرم از دسه من خونه ابجیم اومد اینارو بهم گفت راسش من توقع نداشتم ازش که جلو بقیه اینجوری بگه در ماشینو باز کردم گفتم شرمنده که ادبارم شرمنده که خوش نگذشت اونم معلومه که خوش نگذشت درو بستم حمله کرد به سمته ماشین پرید به ابجیم که چرا انقد خبرچینی ابجیم دوازدع سالشه خلاصه که سه روزه گذشته قهریم و من خیلی دلم شکسته از این بابت